چند ماه از اولین تجربه من از بازی «مد مکس» (Mad Max) می‌گذرد و هنوز هم گاهی اوقات به آن فکر می‌کنم. فکر می‌کنم اما نه به دنیای آخرالزمانی زیبای آن، نه به مبارزات هیجان‌انگیزش با خودرو و نه به خود شخصیت مکس و تراژدی غم‌انگیزی که تجربه کرده است، فکر من پیش شخصیت گوژپشت و غریب‌الجثه‌ای مانده که تا آخرین ثانیه‌های عمرش به ایمان خود پایبند ماند. بله من هنوز به شخصیت «چام باکت» (Chumbucket) فکر می‌کنم.

چام باکت مکانیک گوژپشت، طردشده و در ظاهر کم‌اهمیتی است که در نگاه اول شاید فکر کنید تنها برای پیش‌برد گیم‌پلی به بازی اضافه شده است. اما نگاه مذهبی و اسطوره‌ای او به ماشین و خودرو به یکی از کلیدی‌ترین عناصر معنایی بازی تبدیل می‌شود و تا لحظه آخر شما را به فکر فرو می‌برد.

او مکانیک ماهری بود که همراه مکانیک‌های دیگر وظیفه تعمیر و نگه‌داری خودروها و سایر وسایل مکانیکی «گس تاون» (Gas Town) را برعهده داشتند. اما یک شب چام باکت رویایی در خواب می‌بیند و تصمیم می‌گیرد تا سریع‌ترین و قدرت‌مندترین خودروی حاضر در منطقه را بسازد. او این خودرو را «مگنوم اوپوس» (Magnum Opus) می‌نامد و برای رسیدن به هدف خود، شروع به دزدی از گس تاون و جمع‌آوری قطعات یدکی مورد نیاز می‌کند.

می‌دانید چرا؟ چون مگنوم اوپوس معنای زندگی او بود. چام باکت بدون این خودرو دیگر چیزی برای به دست آوردن نداشت. دیگر دلیلی برای تحمل سختی‌های روزگار نداشت. دیگر دلش نمی‌خواست از خواب بیدار شود و ببیند که هدفی برای ادامه دادن ندارد.

با این حال، دزدی و خیال‌بافی‌های دیوانه‌وار او در مورد مگنوم اوپوس باعث می‌شود تا خیلی زود لو برود و به مرگ محکوم شود. اما جسم ناقص او ناجی‌اش می‌شود. جلادان تصمیم می‌گیرند قبل از کشتنش کمی با او بازی کنند که همین مسئله در نهایت منجر به فرار چام باکت از گس تاون می‌شود. او در خرابه‌های دنیای مد مکس به زندگی و رسیدن به رویای خود ادامه می‌دهد. مهارت بالایش در تعمیر وسایل مکانیکی باعث می‌شود تا سایر افراد حاضر در خرابه‌ها از کشتن یا اذیت کردن او صرف نظر کنند.

رویای چام باکت یک رویای معمولی نبود. در این خواب فرشته‌ای به نام «فرشته احتراق» (The Angel of Combustion) بر او نازل شده و از او می‌خواهد مگنوم اوپوس را بسازد. به همین دلیل چام باکت به مذهب جدیدی ایمان می‌آورد که موجودیت اصلی آن فرشته احتراق و اسم فرقه‌ای که اعضای آن، این موجودیت را می‌پرسند «فرقه احتراق» (The Cult of Combustion) است. اما چام باکت خود را برای ساخت این خودرو لایق و کافی نمی‌بیند و از فرشته احتراق می‌خواهد قدیسی را برای کمک به او بفرستد.

اینجاست که داستان اصلی بازی مد مکس شروع می‌شود. در ابتدای بازی، مکس خودروی خود را از دست می‌دهد و آواره بیابان می‌شود. چام باکت که از دور همه‌چیز را زیر نظر دارد، تصور می‌کند که فرشته احتراق به دعاهای او پاسخ داده و قدیسی را برای کمک به او فرستاده است. به عقیده چام باکت این قدیس همان مد مکس است که به او در ساخت مگنوم اوپوس کمک خواهد کرد.

در طول بازی چام باکت و مد مکس ماجراهای مختلفی را با یکدیگر تجربه می‌کنند و رفته‌رفته مگنوم اوپوس را می‌سازند و ارتقا می‌دهند. مکس به مهارت چام باکت و دانش او نیاز دارد تا به هدف خود برسد و چام باکت نیز برای اتمام کار ساخت مگنوم اوپوس به مکس نیاز دارد. برای همین این دو تا انتها کنار یکدیگر هستند. اما در انتهای بازی به صحنه‌ای می‌رسیم که مکس قصد دارد در مبارزه با شخصیت منفی اصلی بازی مگنوم اوپوس را فدا کند. خودروی شخصیت منفی در لبه دره قرار دارد و مکس می‌خواهد با تمام سرعت به آن بکوبد.

اما چام باکت با این کار موافق نیست و برای نجات مگنوم اوپوس از مکس می‌خواهد تا بایستد. مکس توجهی به حرف‌های چام باکت نمی‌کند و با سرعت به سمت خودروی شخصیت منفی می‌رود. درست چند لحظه قبل از برخورد، مکس از خودرو به بیرون می‌پرد اما چام باکت روی مگنوم اوپوس باقی می‌ماند و با آن به دره سقوط می‌کند و می‌میرد.

یادم می‌آید در این لحظه منتظر بودم که چام باکت از میان خرابه‌های مگنوم اوپوس بیرون بیاید و بفهمیم که او واقعا خود را به کشتن نداده است. منتظر بودم بار دیگر چام باکت روی صحنه بیاید و گریه و شیون او را ببینیم که در فراغ مگنوم اوپوس زاری می‌کند. اما نه. خبری از این صحنه‌ها نبود. چام باکت واقعا تا لحظه آخر با مگنوم اوپوس همراه بود و آن را ترک نکرد. می‌دانید چرا؟ چون مگنوم اوپوس معنای زندگی او بود. چام باکت بدون این خودرو دیگر چیزی برای به دست آوردن نداشت. دیگر دلیلی برای تحمل سختی‌های روزگار نداشت. دیگر دلش نمی‌خواست از خواب بیدار شود و ببیند که هدفی برای ادامه دادن ندارد. برای همین همراه مکس از مگنوم اوپوس به بیرون نپرید. او واقعا ایمان داشت. حرف‌های او که در طول بازی تصور می‌کردیم چرندی بیش نیستند، همه از ته دل و واقعی از آب در می‌آیند.

برای چام باکت که در جهانی بی‌رحم، کوچک‌ترین جایگاه اجتماعی نداشت و حتی هنگامی که جلادان قصد کشتن او را داشتند، اولین فکری که به ذهن‌شان رسیده، بازی کردن و دست انداختن چام باکت بود، ایمان به مگنوم اوپوس به او هویت، امید و معنا می‌داد. این موضوع بازتابی از واقعیت تلخ دنیای آخرالزمانی و حتی دنیای امروز ماست: وقتی همه‌چیز فرو پاشیده باشد، انسان برای بقا و ادامه زندگی باید به هر چیزی معنا ببخشد، حتی اگر آن «چیز» یک خودرو باشد.

تلاش چام باکت برای معنا بخشیدن به زندگی خود با ساخت یک خودرو یک روی غم‌انگیز دیگر نیز دارد. درست است که او توانسته بود با ایمانش به ساخت مگنوم اوپوس، به زندگی خود معنا ببخشد اما در واقع نشان‌دهنده این است که هیچ امید و معنای والی در جهان واقعی او وجود نداشت. او ایمان دارد چون چیزی جز خودرو برایش باقی نمانده است.

داستان چام باکت و مگنوم اوپوس در بازی مد مکس ما را به یاد اندیشه‌های «ویکتور فرانکل» (Viktor Frankl)، نویسنده کتاب انسان در جستجوی معنا، نیز می‌اندازد. به عقیده فرانکل مهم‌ترین نیروی محرکه انسان در زندگی نه لذت است و نه قدرت. چیزی که ما را به جلو پیش می‌برد جستجوی معناست. حتی در شرایط سخت و غیرانسانی مثل اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها (و در داستان مد مکس، بیابان‌های بی‌رحم و آخرالزمانی استرالیا) انسان تنها با یافتن معنا می‌تواند به زندگی ادامه دهد. کاری که چام باکت انجام داد و به همه ما نشان داد ایمان واقعی یعنی چه. او تا لحظه آخر عمرش به باور خود وفادار ماند و جان خود را در راه فرشته احتراق و محافظت از مگنوم اوپوس فدا کرد.

نظر شما در مورد شخصیت چام باکت در بازی مد مکس چیست؟