بایوشاک: اینفینیت (Bioshock: Infinite) در شهر هوایی کلمبیا در سال 1912 جریان دارد و بازیکنان نقش بوکر دو’ویت (Booker DeWitt) را برعهده دارند. مانند بایوشاک های قبلی، دنیایی که اینفینیت در آن جریان دارد هم نشان دهندهی ویرانی هایی است که ممکن است در اثر سوء استفاده از ایده های بکر به وجود آید. زمانی که بازیکن پا در شهر کلمبیا میگذارد پرچم ها، پوسترها، موسیقی ها و تبلیغات میهنپرستانهای را میبیند که میخواهند این ایده را به بازیکن القا کننده که کلمبیا «پناهگاه»ـی است که ساکنانش را از دیگر انسانهای کره زمین حفاظت میکند.
«ذهن شخص موردنظر به سختی تلاش میکند تا خاطراتی را به یادآورد که در اصل وجود ندارند…»
– رابرت لوتس (Robert Lutece)، سال 1889 در اشاره به سفرهای بین بُعدی
در شروع بازی، بوکر به همراه زن و مردی عجیب با قایق به سمت یک برج فانوس دریایی در وسط دریا حرکت میکنند. بوکر که قبلا مامور پینکرتون (Pinkerton)، سازمانی دولتی، امنیتی، بوده در جریان قماربازی پول هنگفتی را از دست داده و بدهکار شده است. مردی که داخل قایق است درواقع بوکر را استخدام کرده تا الیزابت را از کلمبیا بدزدد و به نیویورک و پیش او بیاورد تا در عوض او هم پول طلبکاران بوکر را بدهد.
در قایق، زن مرموز جعبهای را به بوکر میدهد که حاوی اطلاعات و اشیای بسیار مهمی برای انجام این ماموریت است. کد مورد نیاز برای ورود به کلمبیا، مقداری پول، پیستول آماده شلیک، عکسی از جزیره مانیومنت (Monument Island)، تصویری از الیزابت، کلید جایی که الیزابت نگه داری میشود و مختصات جغرافیایی نیویورک چیزهایی هستند که در جعبه وجود دارند و هرکدام به دردی خواهند خورد. هنگامی که بوکر جعبه را بررسی میکند میبینیم که روی دست راست او علامت AD خالکوبی شده است.
بوکر وارد برج فانوس دریایی میشود و روی صندلی که در بالای آن قرار دارد میشیند. او کدی که برای ورود به کلمبیا مورد نیاز است و در جعبه آماده شده بود را وارد میکند و به آسمان پرتاب میشود و بدین ترتیب وارد شهر کلمبیا در ارتفاعات میشود. بوکر به محض ورود به شهر با حس و حال مذهبی و رهبر آنها، زکری هیل کامستاک (Zachary Hale Comstock)، مواجه میشود که توسط مردم شهر کلمبیا پرستیده میشود و او را به عنوان پیامبر خدا قبول دارند.
بوکر برای اینکه بتواند وارد شهر کلمبیا بشود باید ابتدا توسط روحانیان آنجا غسل (Baptism) داده شود. یکی از روحانیان سر بوکر را زیر آب میکند و تا نزدیکی خفه شدن او پیش میرود. بوکر که بیهوش شده خود را در رویایی میبیند که در اتاق خود در شهر نیویورک است و صدایی میشنود: «بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن (bring us the girl and wipe away the debt)». بوکر در اتاق را باز میکند و نیویورک سال 1984 (72 سال بعد) را میبیند که توسط کلمبیا بمباران میشود.
بوکر در کلمبیا به هوش میآید و پا در شهر میگذارد که گویا جشنی در آن برقرار است. در همین لحظه تلگرامی از طرف خانم روزالیند لوتس (Rosalind Lutece) به بوکر میرسد با این مضمون که کامستاک از حضور بوکر در شهر با خبر نشود و اینکه بوکر عدد 77 را انتخاب نکند! بوکر بعدا با خانم زورالیند لوتس و برادر دوقلویش رابرت لوتس مواجه میشود که از بوکر میخواهند شیر یا خط آمدن سکه ای که میخواهند پرتاب کنند را حدس بزند. بعد از پرتاب سکه رابرت نتیجه را روی صفحه ای علامت میزند که میبینیم حدود 122 علامت دیگر نیز جلوی همان روی سکه ای که آمد زده شده است (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). همچنین بوکر جلوتر با پوستر تبلیغاتی رو به رو میشود که روی آن به نقل از کامستاک نوشته شده: «شما میتوانید چوپان بدلی (False Shepherd) را از روی علامت روی دستش [که AD است] شناسایی کنید»
در جشن کلمبیا قرعه کشی در حال انجام است که برنده آن باید به سمت زوج سیاه و سفیدی سنگ پرتاب کنند زیرا ازدواج دو نفر از نژاد مختلف با رنگ پوستهای متفاوت در کلمبیا پذیرفته نیست (مردم کلمبیا نژاد پرست هستند). از بوکر خواسته میشود یکی از توپ هایی که روی آنها عددهایی نوشته شده است انتخاب کند و از قضا توپی که بوکر انتخاب میکند همان عدد 77 است و با آن برنده میشود. در این لحظه بازیکن این انتخاب را دارد که توپ را یا به سمت زوج نگون بخت پرتاب کند یا به سمت مجری برنامه، آقای فینک (Jeremiah Fink) که در هر صورت پلیس ها علامت روی دست بوکر را میبینند و سعی میکنند او را دستگیر کنند. در واقع کامستاک ورود بوکر به کلمبیا و تلاش او برای دزدیدن الیزابت و گمراه کردن «برهی کلمبیا» (Lamb of Columbia) را از قبل پیشبینی کرده و کلمبیا را آماده مواجه با او کرده است (اینکه چطور در ادامه مشخص میشود).
بوکر به سختی با نیروهای امنیتی کلمبیا مبارزه میکند و در ادامه باز هم با آقا و خانم مرموز لوتس مواجه میشود که گویا قصد دارند به بوکر کمک کنند و برای همین به او زره (Shield) میدهند و او را روانه جزیره مانیومنت، جایی که الیزابت آنجا نگهداری میشود، میکنند. در راه آنجا کامستاک مستقیما با بوکر ارتباط برقرار میکند و به او میگوید که در مورد گذشته او چیزهای زیادی میداند و اینکه پایان ماموریت بوکر خون آلود خواهد بود و حتی آنا (Anna) را میشناسد که در این لحظه از دماغ بوکر خون میآید (این که آنا کیست و دلیل خون دماغ شدن بوکر چیست در ادامه مشخص میشود).
وقتی بوکر به جزیره مانیومنت میرسد بالاخره با الیزابت رو به رو میشود. الیزابت در واقع تمام عمرش را بالای برجی به عنوان یک «نمونه» مورد مراقبت قرار داشته و خودش هم از این موضوع بیخبر بوده است. بوکر همچنین متوجه قابلیت عجیب الیزابت میشود. زمانی که الیزابت بچه بوده روی او آزمایشهایی در مورد سفرهای بین بعدی صورت گرفته که به خاطر آنها میتواند دروازه هایی بین بعدهای مختلف و زمانهای مختلف ایجاد کند. برای مثال بوکر میبیند که او دروازه ای به یکی از خیابان های نزدیک برج ایفل پاریس در سال 1983 ایجاد میکند و درست زمانی که اتوبوسی در شرف ورود از طرف دیگر دروازه و برخورد با الیزابت است با عجله آن را میبیند تا از تصادف احتمالی جلوگیری کند. بوکر به اتاق الیزابت میافتد و الیزابت که ترسیده به سمت او کتابهایی پرتاب میکند و بالاخره بعد از کش و قوس هایی آرام میشود.
بوکر و الیزابت به سختی و با استفاده از کلیدی که در جعبه ابتدای بازی وجود داشت از برج فرار میکنند و به خاطر حملهی سانگبرد (Songbird) که نگهبان الیزابت به شمار میرود و فلسفه وجودی اش محافظت از الیزابت و اجازه ندادن به او برای بیرون رفتن از برج است از بالای برج به دریای کنار ساحل Battleship Bay سقوط میکنند و بوکر بیهوش میشود. باز هم بوکر خود را در رویا و در اتاق خود مییابد با این تفاوت که اینبار الیزابت هم در اتاق است و همان صدا و جملهی قبلی به گوش میرسد: «بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن». بوکر اینبار وقتی در اتاق را باز میکند آنا را صدا میکند و در کلمبیا در کنار ساحل به هوش میاید. الیزابت که بعد از سالها طعم آزادی را میچشد از فرصت استفاده میکند و قبل از به هوش آمدن بوکر به ساحل میرود و میبینیم که مشغول رقصیدن با اهالی ساحل است. بوکر بعد از به هوش آمدن، الیزابت را پیدا میکند و چون از علاقه الیزابت به پاریس مطلع شده به او میگوید که میتواند او را به آنجا ببرد و بدین ترتیب او را آماده فرار میکند.
قرار میشود بوکر و الیزابت به زپلین (کشتی هوایی) First Lady’s Aerodrome بروند و با استفاده از آن به پاریس برسند که به دلیل نابود شدن ژنراتور مورد نیاز برای رسیدن به آن مجبور میشوند ابتدا سری به تالار قهرمانان (Hall of Heroes) بزنند و با کمک Vigor برقی ژنراتور را دوباره کار بیاندازد.
در راه رسیدن به تالار قهرمانان، بوکر با اطلاعات و حقایق بیشتری در مورد کامستاک و پیداش کلمبیا مواجه میشوند. او میفهمد که در کلمبیا جنگی بین «موسسان» (The Founders)، فرقه ای متشکل از انسان های سفیدپوست و پولدار به رهبری کامستاک، و واکس پاپیولی (Vox Populi)، گروهی چند ملیتی و چند نژادی از طبقه کارگر و فقیر جامعه، برقرار است و هر دو جناح الیزابت و قابلیت هایش را به عنوان برگ برندهای برای پیروز شدن بر دیگری میبینند. بوکر در ادامه قابلیت باز کردن دروازهی الیزابت را به چشم میبیند. در سراسر کلمبیا شکاف هایی مرموز روی هوا وجود دارند که «Tear» نام دارند. اینها در واقع پنجره ها و درهایی به دیگر دنیاها و زمان های دیگر هستند که الیزابت میتواند آنها را گسترده تر کرده و اشیای مختلفی از دنیاهای دیگر وارد دنیای خود کند.
بالاخره بوکر و الیزابت به تالار قهرمانان میرسند که در واقع نمایشگاهی برای نمایش اتفاقات نبرد Wounded Knee، شورش بوکسورها (Boxer Rebellion) و دیگر اتفاقات مهم کلمبیا است. گویا بوکر هم در نبرد Wounded Knee حاظر بوده اما در حال حاظر خودش از این موضوع خبر ندارد (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). کامستاک هم گفته میشود در این نبرد حضور داشته و قهرمان اصلی آن نیز بوده است. کامستاک بعد از این نبرد ادعا میکند فرشته کلمبیا را ملاقات کرده و توسط او از آینده آگاه شده است. آینده ای که در شهری شناور در هوا خلاصه میشود. کامستاک به همین علت خود را پیامبر خدا معرفی میکند. سپس در ادامه با فیزیک دان کوانتومی، خانم روزالیند لوتس، آشنا میشود که مخترع اصلی شناور ماندن اشیا در فضا است. کامستاک و لوتس برای گسترش دادن آرمان های آمریکا و نشان دادن موفقیت آنها به سراسر جهان، با همکاری گنگرهی ایالات متحده آمریکا روی این قضیه کار کردند و روی ساخت شهر شناور کلمبیا متمرکز شدند. در سال 1900 کلمبیای کنونی ساخته شد و تا سال 1901 در جهان گردید تا اینکه در جریان شورش بوکسور های چینی به پیکینگ چین حمله کرد اما کنگره آمریکا سریعا خواستار بازگشت کلمبیا به مرزهای آمریکا شد. کامستاک که از این قضیه ناراحت شده بود و احساس میکرد به او خیانت شده و آرمان های آمریکا رو به نابودی است تصمیم گرفت کلمبیا را از اتحاد با آمریکا جدا کند و بدین ترتیب کلمبیا در بین ابرها ناپدید شد. در عرض یک دهه از این اتفاق شهر استقلال یافته کلمبیا تبدیل شد به شهری نژادپرست، میهن پرست و مذهبی افراطی. این اتفاقات باعث شد شورشی به رهبری زن سیاه پوستی به نام «دیزی فیتزوری» (Daisy Fitzroy) در کلمبیا به وجود آید که قبلا خدمت کار خود کامستاک بود. کامستاک برای متحد کردن مردم علیه او، او را متهم به قتل همسر خود کرد که در بازی تنها با نام Lady Comstock شناخته میشود. دیزی که از این توطئه به شدت عصبانی شده بود تصمیم گرفت برای به پایین کشیدن کامستاک از قدرت، افراد سطح پایین جامعه را متحد کند که بدین ترتیب گروه Vox Populi به وجود آمد.
در تالار قهرمانان، بوکر با «اسلیت» (Cornelius Slate) رو به رو میشود که ادعا میکند با بوکر در جریان جنگ Wounded Knee همرزم بوده است و حال در کنار واکس پاپیولی برعلیه کامستاک میجنگد. اسلیت از اینکه کامستاک خود را قهرمان جنگ معرفی میکند عصبانی است و میگوید که اصلا کامستاک آنجا نبوده است و حرفهایش دروغ است! بوکر و الیزابت همچنین میفهمند که الیزابت دختر کامستاک است و برای همین اینقدر نسبت به او حساس است. کامستاک میخواهد الیزابت را روی تخت جانشینی خود بنشاند و زمین انسان ها را به آتش بکشاند: نقل قولی که بارها روی تابلوهای تبلیغاتی شهر کلمبیا میبینیم همین موضوع را ثابت میکند: «اولاد پیامبر باید روی تخت بنشیند، و زمین انسانها را به آتش بکشاند» (the seed of the prophet shall sit the throne, and drown in flame the mountains of man) که قسمت دوم اشاره به حمله کلمبیا به آمریکا دارد.
اسلیت که به مرز دیوانگی رسیده به افراد خود میگوید که به جای مردن به دست روبات های بیروح کامستاک (اشاره به روباتهایی با شکل جرج واشینگتون) به دست بوکر که به گفته اسلیت یک قهرمان است کشته شوند تا مانند یک سرباز واقعی از آنها یاد شود. بالاخره بوکر اسلیت و افرادش را از بین میبرد و با به دست آوردن Vigor مورد نیاز به زپلین First Lady’s Aerodome میرسد و سرانجام مختصات جغرافیایی نیویورک را وارد میکند. اما الیزابت متوجه توطئه بوکر میشود زیرا میداند که آن مختصات جغرافیایی که بوکر وارد کرد مختصات پاریس نیست. الیزابت که بسیار ناراحت و عصبی شده بوکر را با یک آچار فرانسه بیهوش میکند و فرار میکند. وقتی بوکر به هوش میآید میبیند که زپلین توسط واکس پاپیولی و رئیسشان، دیزی فیتزوری، دزدیده شده است.
بوکر و دیزی با هم قرار میگذارند که اگر بوکر بتواند از چن لین (Chen Lin) اسلحه ساز، برای واکس پاپیولی سلاح و مهمات بگیرد در عوض آنها هم زپلین بوکر را به او پس بدهند. دیزی بوکر را در منطقهی فینکتون (Finkton) پیاده میکند و بوکر دوباره الیزابت را پیدا میکند که چون میداند تنها روشی که میتواند به پاریس برسد با کمک بوکر خواهد بود قبول میکند دوباره او را همراهی کند. آنها بعد از گذر از قسمت های صنعتی کلمبیا و شنتی تاون (Shanty Town) که محل زندگی فقرا است سرانجام به چن لین میرسند و در کمال ناباوری میبینند که چن لین در اثر شکنجه های زیاد مرده است. ناگهان دوباره سر و کله دوقلوهای لوتس پیدا میشود و به بوکر میگویند که چن لین درست مانند گربهی شرودینگر (نظریه علمی است، اطلاعات بیشتر در صفحه ویکی پدیا)، در دنیاهای دیگر هم مرده است و هم زنده. الیزابت به یکی از این دنیاها که هنوز چن لین نمرده است یک Tear باز میکند اما یک مشکلی وجود دارد؛ چن لین و همه کسانی که در دنیای قبل از باز کردن Tear مرده بودند در این دنیای جدید هم فکر میکنند مرده اند! حتی چن لین فکر میکند دستگاههای کارگاهش هنوز هم هستند و کار میکنند در حالی که در دنیای جدید خبری از دستگاه های قبلی او نیست. مشکل دیگر این است که در این دنیای جدید پلیس کلمبیا اسلحه های چن لین را توقیف کرده است. بوکر و الیزابت ابزار محل نگه داری این اسلحه ها را پیدا میکنند و به جای حمل فیزیکی آن به کارگاه چن لین تصمیم میگیرند یک Tear دیگر به دنیایی باز کنند که در آن اسلحههای چن لین در اختیار واکس پاپیولی قرار گرفته است.
در این دنیای جدید واکس پاپیولی بالاخره شورش خود را عملی کرده و علیه فینک قیام کرده اند و جنگی شروع شده است. نکته جالب اینجاست که در این دنیای جدید بوکر قهرمان واکس پاپیولی شده و در راه خدمت به آنها شهید شده است! دیزی فیتزوری در دنیای جدید مستقیما با بوکر مواجه میشود و چون فکر میکند بوکر شهید شده به سربازان خود میگوید که این بوکر واقعی نیست و به آنها دستور میدهد به او حمله کنند. دیزی فینک را میکشد و تهدید میکند که یک پسر بچهی دیگر را نیز خواهد شد و ادعا میکند کشتن آن بچه تنها راه نابود کردن «The Founders» است. اما درست زمانی که او میخواهد پسربچه را بکشد الیزابت از پشت سر با چاقو دیزی فیتزوری را میزند و باعث میشود او بمیرد.
الیزابت که لباس هایش خونی شده و احساس گناه میکند به سمت زپلین First Lady’s Aerodome میدود و خود را در یکی از اتاق های آن حبس میکند. بوکر هم مختصات مقصد بعدی را وارد زپلین میکند که الیزابت سر و کله اش پیدا میشود. او موهایش را کوتاه کرده و لباس قدیمی مادرش یعنی Lady Comstock را پوشیده است. او از بوکر میپرسد که چگونه میتواند چیزهایی که انجام داده را فراموش کند که بوکر جواب میدهد کارهایش را فراموش نمیکند و در عوض یاد میگیرد چگونه با آنها کنار بیاید. در این بین ناگهان دوباره سانگبرد به آنها حمله میکند و باعث میشود نزدیکی برجهای امپوریا (Emporia Towers) سقوط کنند. بوکر و الیزابت وارد این منطقه میشوند و دوباره با دوقلوهای لوتس رو به رو میشوند. لوتس ها به بوکر میگویند که سانگبرد توسط یک سری نت های موسیقی کنترل میشود که با استفاده از دستگاه سوت زن (Whistler) میتوان آنها را نواخت و هرکس بتواند آن دستگاه را پیدا کند و نت های مورد نیاز برای کنترل او را بداند میتواند سانگ برد را کنترل کند. بوکر و الیزابت پیشروی میکنند و همزمان واکس پاپیولی هم افراد ثروت مند را از خانه هایشان بیرون میکنند و سانگبرد هم آنها را دنبال میکند.
الیزابت که میداند بازگشتش به جزیره مانیومنت مساوی با مرگش است، از بوکر قول میگیرد که اگر سانگبرد فرصت گرفتن او را داشت حتما او را بکشد. این دو نفر که مجبور هستند به خانهی کامستاک بروند متوجه میشوند که برای ورود به آنجا نیاز به اثر انگشت است. الیزابت تصمیم میگیرد از اثر انگشت مادر خود Lady Comstock که در قبرستان کناری است استفاده کند و دست او را قطع کند. اما کامستاک از این نقشه با خبر میشوند و با استفاده از ماشین تسلا (Tesla Machine) یک Tear به دنیایی باز میکند که Lady Comstock هم زنده است و هم مرده و شخصیتی دارد که بازتاب کنندهی طرز فکر الیزابت نسبت مادرش است که او را حرام زاده خطاب کرده و ترک کرده بود. بدین ترتیب او تبدیل به یک Siren میشود که میتواند مردگان را زنده کند و بوکر باید او را نابود کند.
لوتس ها به بوکر و الیزابت میگویند که برای شکست دادن Lady Comstock، الیزابت باید 3 Tear در جاهای مختلف باز کند تا حقایقی در رابطه با Lady Comstock آشکار شود. به وسیله این Tear ها مشخص میشود که این روزالیند لوتس بوده که سایفون (Siphon) را ساخته که دستگاهی است برای باز کردن Tear به جهان های دیگر. روزالیند لوتس با استفاده از این دستگاه توانسته رابرت لوتس را پیدا کند که در اصل نه برادر دوقلوی او بلکه خود او از یک جهان دیگر است (در واقع آنها یکی هستند از دنیاهای جدا، برای همین میتوانند جملات یکدیگر را کامل کنند). همچنین کامستاک از این دستگاه استفاده میکرده تا آینده را پیشبینی کند و برای همین از گذشته بوکر آگاه بوده است. یکی از این پیشگویی های کامستاک را بوکر هم قبلا در رویا دیده است که همان بمباران آمریکا توسط کلمبیا است. کامستاک بچهای میخواسته که این کار را برای او بکند اما چون از سفرهای بین بعدی استفاده میکرده و در معرض آزمایشات قرار داشته، عقیم شده و نمیتوانست فرزندی به دنیا آورد و همچنین با سرعت بیشتری پیر شده است. کامستاک با استفاده از این دستگاه سفر بین بعدی لوتس، به یک دنیای دیگر رفته و فرزند شخص دیگری را که الان او را الیزابت نام گذاری کرده، دزدیده است. همچنین او که میدانست همسرش Lady Comstock این موضوع را خواهد فهمید و به همه خواهد گفت که الیزابت دختر او نیست او را میکشد و حتی میگوید الیزابت تنها 7 روز در رحم مادرش بوده و این را معجزه میخواند و تقصیر آن را به گردن خدمتکارشان، دیزی فیتزوری، می اندازد. بعد از باز شدن این 3 Tear و شنیدن حقایق، الیزابت به خانه کامستاک برمیگردد و Lady Comstock را که تبدیل به Siren شده شکست میدهد. الیزابت از روح مادرش به خاطر نفرتی که از روی نادانی به او داشته عذرخواهی میکند و Lady Comstock هم در ورود به خانه کامستاک را باز میکند و خودش نیز به قبر باز میگردد.
در داخل خانه، سانگ برد دوباره به آنها حمله میکند و درست زمانی که میخواهد بوکر را بکشد، الیزابت تسلیم میشود و سانگ برد الیزابت را بر میدارد و میرود. بوکر به دنبال آنها میرود و از روی پل عبور میکند که ناگهان همه جا را مه فرا میگیرد و بوکر با تعجب میبیند که طرف دیگر برف میبارد (اینکه چرا در ادامه مشخص میشود). در ادامه بوکر از طریق Tear های مختلف میفهمد که از زمان تسلیم شدن الیزابت 6 ماه گذشته و او در طول این مدت غیب شده بود. در این مدت هم کامستاک آنچه را که در سر داشت عملی کرده است. وقتی بوکر الیزابت را پیدا میکند میبیند که او چندین ده سال پیرتر شده. الیزابت به بوکر میگوید که نه به خاطر شکنجه های کامستاک و آزمایشاتش بلکه به خاطر گذشت زمان و نابود شدن امیدهایش پیر تر و شکسته تر شده و به ناچار خواستهی کامستاک در حمله به آمریکا را نیز عملی کرده است. درواقع روی پل که 6 ماه جلوتر رفتیم الیزابت یک Tear بین جایی که بوکر بود و زمان پیر شدنش باز کرده بود تا به او نامهای رمزگذاری شده بدهد. در واقع در طول مدت این 6 ماه بوکر هرچقدر تلاش میکرده به الیزابت برسد سانگبرد مانع ان میشد و هربار بوکر شکست میخورد تا اینکه الیزابت توانسته بعد از 6 ماه هر کاری که میتوانسته بکند و یک Tear باز کند تا بتواند آن نامه رمزگذاری شده را به بوکر بدهد تا به دست الیزابت جوان تر برسد و بدین ترتیب بتوانند جلوی سانگبرد را بگیرند. او سپس بوکر را به زمان قبل و مدتی بعد از دزدیده شدن الیزابت توسط سانگ برد میبرد تا اینبار سانگبرد را کنترل کنند و مانع اتفاق افتادن رویدادهایی که در طول این 6 ماه افتاده شوند.
بوکر درست زمانی الیزابت را پیدا میکند که در شرف اماده شدن برای جراحی است و موفق میشود او را نجات دهد. بوکر نامه را به الیزابت میدهد و او نیز همه چیز ان را میفهمد جز علامت قفس (Cage) روی آن را. بوکر و الیزابت پیشروی میکنند و به زپلین کامستاک میروند و بالاخره مستقیما با او رو به رو میشوند. کامستاک به الیزابت میگوید که بوکر مسئول اتفاقی است که برای انگشت الیزابت افتاده است. کامستاک الیزابت را میگیرد و به بوکر میگوید که حقیقت را به الیزابت بگوید. بوکر هم به کامستاک حمله میکند و او را زیر آب خفه میکند. الیزابت میگوید که به نظرش کامستاک داشت حقیقت را میگفت ولی بوکر به خاطر نمیآورد. آنها تصمیم میگیرند تا ادامه دهند تا همه چیز مشخص شود.
در ادامه واکس پاپیولی به آنها حمله میکنند که الیزابت کشف میکند علامت قفسی که روی نامه الیزابت پیر است در واقع نت های کنترل سانگ برد است (حروف C, A, G و E). به کمک سانگ برد و کنترل کردن او، بوکر و الیزابت لشکر واکس پاپیولی را شکست میدهند.
آنها در ادامه سایفون یا همان ماشینی را میبینند که روزالیند لوتس برای باز کردن Tear ها ساخته بود و کامستاک با آن آینده را پیشبینی میکرد که هنوز هم در داخل بقایای برجی است که الیزابت آنجا نگه داری میشد. قبل تر، لوتس ها آیندهی کلمبیا و چیزی که الیزابت قرار بود به آن تبدیل شود را دیده بودند و تصمیم گرفته بودند الیزابت را به همان دنیایی که به آن تعلق داشت برگردانند اما کامستاک این نقشه آنان را فهمیده بود و فینک را مامور خراب کاری و دستکاری سایفون کرده بود. این کار باعث کشته شده لوتس ها نشده بود در عوض باعث شده بود حضور آنها در تمام دنیاها پخش شود و بتوانند در هر دنیایی که بخواهند باشند. همچنین این خراب کاری باعث پخش شدن Tear های مختلف در سطح شهر کلمبیا شده بود که در طول بازی شاهد آنها بودیم. بوکر با پیدا کردن سوت زن به سانگ برد دستور داد تا سایفون را نابود کند زیرا حال بعد از دستکاری صورت گرفته سایفون برای محدود کردن قدرت های الیزابت استفاده میشد.
با نابود شدن سایفون موج بزرگی به وجود میآید که باعث میشود سوت زن از دست بوکر بیوفتد و دوباره سانگ برد به دنبال الیزابت و گرفتن او بیاید. الیزابت که حال قدرتهایش را کاملا بازگردانده، بوکر، خودش و سانگبرد را به شهر زیر آبی رپچر (شهری که نسخه اول در آن جریان داشت) منتقل کرد که خودشان داخل ساختمان مسکونی و سانگبرد در درون آب قرار گرفتند و بدین ترتیب سانگبرد کشته شد. بوکر و الیزابت با استفاده از یک تیوبی که نقش وسیله نقل و انتقال را در رپچر دارد به سطح آب و کنار یک برج فانوس دریایی میرسند که شبیه همان برج فانوس دریایی است که جک در نسخه اول وارد آن شده بود (در واقع سالها بعد از این اتفاقات در سال 1960 اتفاقات نسخه اول روی خواهند داد). جلوی در برج فانوس دریایی الیزابت ابتدا میگوید که کلید ورود به آنجا را ندارد اما ناگهان کلید را دستان خود میبیند و میگوید که کلید از همان اول آنجا بوده ولی نمیتوانسته آن را ببیند (توضیح بیشتر در ادامه). با استفاده از کلید وارد برج میشوند و از طرف دیگر شاهد بینهایت برج دیگر میشوند که با هم در ارتباطند.
الیزابت به بوکر میگوید که ستاره هایی که آنها در آسمان میبینند همه درهایی هستند که همگی همزمان باز میشوند و اینکه برج فانوس دریایی نزدیک رپچر دری است که به درهای بسیار دیگری ختم میشود. برج های بی نهایتی (Infinite یا بینهایت که اسم بازی است از اینجا سرچشمه گرفته شده) که هرکدام راهی به دنیاهای دیگر هستند که در انها متغیرها و ثابت ها دنیاهای دیگری با اتفاقات دیگری درست میکنند. الیزابت همچنین میگوید با استفاده از این درها و Tear ها آنها حقایق پشت انگشت الیزابت، قدرتهای او و کامستاک را خواهند فهمید.
بوکر و الیزابت با این درها به نقطه ای در زمان میرسند که بوکر بعد از جنگ Wounded Knee و گروهی از روحانیان در کنار رودی ایستاده اند. به خاطر کارهایی که بوکر در این جنگ کرده بود تصمیم گرفته بود با استفاده از غسل داده شدن از گناه هایش خلاص شود و در دنیایی دیگر به عنوان مردی دیگر دوباره متولد شود اما در مراحل آخر غسل داده شدن از این کار سرباز میزد و قبول نمیکند.
بوکر سپس الیزابت را دنبال میکند تا وارد در دیگری بشوند. این در آنها را به اتاق بوکر و درست در روزی که ان قرار معروف را با مردی که در ابتدای بازی دیدیدم گذاشت. مشخص میشود که آن مرد همان رابرت لوتس است که به او قول داده اگر بوکر، دخترش را پیش او ببرد تمام قرض های او را پرداخت خواهد کرد. اینجا مشخص میشود که منظور او از جمله «بچه را پیش ما بیاور و قرض خود را پاک کن (bring us the girl and wipe away the debt)» نه دزدیدن الیزابت از کلمبیا بلکه دادن دختر خود بوکر با نام «آنا» که در اتاق بقلی در گهواره خوابیده به رابرت لوتس است. در آن روز کامستاک روزالیند و رابرت لوتس را مجبور کرده بود با استفاده از سایفون به دنیای بوکری که در قرض گرفتار شده یک Tear باز کنند تا او بتواند انا، دختر بوکر را برای خود بردارد. درست وقتی که رابرت و کامستاک داشتند آنا را از Tear رد میکردند تا به دنیای خود بازگردند بوکر که از کار خود پشیمان شده به سمت آنها میدود و با کامستاک درگیر میشود. کامستاک دستور بسته شدن Tear را میدهد و موفق میشود آنا را هم با خود به آن طرف Tear ببرد اما در اثر بسته شدن Tear انگشت آنا که هنوز کامل از Tear رد نشده بود بریده میشود و در این دنیا باقی میماند. در این لحظه حقیقت آشکار میشود: الیزابت همان آنا دو’ویت، دختر بوکر است. بوکر برای همین در دست راست خود علامت AD که مخفف آنا دو’ویت است را خالکوبی کرده و حدود 20 سال در غم و نا امیدی سپری کرده است.
بعد از اینکه کامستاک به فینک دستور داده بود سایفون را خراب کاری کند و لوتس ها در تمام دنیاها پخش شده بودند، و چون از کارهایی که کرده بودند احساس پشیمانی و گناه میکردند و میخواستند کار کردهی خود را جبران کرده و الیزابت یا آنا را به پدر خود بازگردانند، تصمیم گرفتند پیش بوکر بیایند و به او پیشنهادی بدهند که شاید باعث رستگاری او شود. پیشنهاد این بود که آنها یک Tear بین دنیای بوکر و کامستاک باز کنند. بوکر از این Tear وارد آن دنیا میشود و به دنبال الیزابت میرود. به خاطر سفرهای بین بعدی نیز در دنیای جدید خاطراتی از دنیای قبلی خود ایجاد میشود (صحنه هایی که بوکر خود را در اتاقش میبیند).
حال بوکر و الیزابت تصمیم میگیرند تمام کارهایی که کامستاک کرده را از بین ببرند و برای اینکار باید کامستاک را از پیش رو بردارند اما نه کامستاک پیر را (زیرا در دنیاهای دیگر کامستاک های دیگری هستند). آنها میفهمند که تنها راه نابود کردن تمام کامستاک در تمام دنیاها، خفه کردن او در نطفه است.
الیزابت دوباره یک Tear به زمان غسل دادن بوکر در 20 سال قبل باز میکند. بوکر میگوید که این همان جای قبلی نیست و ناگهان با چندین الیزابت رو به رو میشود که هر کدام از دنیاهای مختلفی هستند. آنها به بوکر میگویند که وقتی او غسل را ناتمام گذاشت دنیای جدیدی خلق شد که در آن غسل را قبول نکرده و تبدیل شده به بوکری که در قمار باخته و دخترش را فروخته است. اما دنیای دیگری به وجود آمده که در آن او غسل را قبول کرده اسمش را عوض کرده، به کلمبیا رفته، ادعای پیامبری کرده و بعد از بچه دار نشدن تصمیم گرفته آنا را از بوکر، پدر واقعی اش، بگیرد.
بدین ترتیب حقیقت دیگری آشکار میشود: کامستاک همان بوکر دو’ویت است که بعد از جنگ Wounded Knee غسل را قبول کرده. بوکر با فهمیدن این قضیه به الیزابت ها میگوید که او را خفه کنند تا دیگر کامستاکی به وجود نیاید (زیرا با استفاده از یک Tear در زمانی هستند که بوکر چند لحظه پیش غسل را قبول کرده و اگر خود را نکشد به کامستاک تبدیل میشود). با خفه شدن بوکر یکی یکی الیزابت ها ناپدید میشوند. زیرا کامستاک از تاریخ محو شده است و دیگر اتفاقات Bioshock: Infinite رخ نداده است و کلمبیایی در کار نیست و کامستاکی وجود ندارد که آنا را بدزدد و اسم او را به الیزابت تغییر دهد. توجه کنید کنید که هر احتمال به وجود آمدن کامستاک از بین میرود ولی بوکری که غسل را قبول نکرده زنده میماند.
بعد از تیتراژ پایانی در صورتی که آن را رد نکنید یک صحنه کوتاه دیگر رخ میدهد: بوکر در همان تاریخی که آنا را به کامستاک داد در اتاق خودش است اما خبری از لوتس نیست و کامستاک هم وجود ندارد. بوکر در حالی که آنا را صدا میکند در اتاق بغلی را باز میکند و گهواره آنا را میبیند و صحنه سیاه میشود. بازی تمام شده است و هزاران سوال در ذهن ملت باقی مانده و باید خودشان از چیزهایی که گفته شده جوابشان را استنباط کنند.
(البته فعلا بین علما اختلاف وجود دارد! نظریهی دیگری میگوید بوکر زمانی کشته میشود که هنوز به غسل کردن نرفته که بخواهد آن را قبول کند یا نکند. یعنی همه بوکرها و کامستاک ها میمیرند که البته با صحنهی بعد از تیتراژ همخوانی ندارد.)
لوتس ها که بودند؟
روزالیند لوتس فیزیک دان، سالها قبل از پیداش کلمبیا و در زمانی نامشخص مشغول اندازه گیری یک «ذره» به خصوصی بود. همزمان در دنیایی دیگر رابرت لوتس هم دقیقا مشغول اندازه گیری همین ذره در همان زمان بود. این قضیه باعث شد این لوتس ها به تکنولوژی دست یابند که به کمک آن توانستند از دنیاها مختلف با هم ارتباط برقرار کنند.
«من اون اتم رو رو هوا نگه داشته بودم. دوستام به این میدان لوتسی (میدانی که خودش کشف کرده و اسم خود را روی ان گذاشته است)، شناوری کوانتومی میگفتن. ولی در واقع اصلا همچین چیزی نبود! شعبده بازها اشیا رو تو هوا شناور نگه میدارن. کاری که من کردم این بود که نذاشتم اتم سقوط کنه. اگه بشه یه اتم رو هرچقدر که دلت خواست رو هوا معلق نگه داری چرا یه سیب رو نتونی؟ و اگه یه سیب رو بتونی چرا یه شهر رو نتونی؟» روزالیند لوتس، 1890، 22 سال قبل از امدن بوکر به کلمبیا
در یکی از Voxophone ها که بعد از آشنا شدن لوتس ها با هم ضبط شده داریم:
«میدان لوتسی اتم کوانتومی منو با موجهایی از نور درگیر کرد که بهم اجازه داد با امنیت بیشتری اونو اندازه بگیرم. برات آشنا میاد برادر؟ برای اینه که تو هم دقیقا همین اتمو با همین روش از یه دنیای مجاور دیگه اندازه میگرفتی. ما از جهان هستی به عنوان تلگراف استفاده کردیم. روشن و خاموش کردن میدان تبدیل شده بودن به نقطه ها و خط تیره ها. اون موقع همه چیز به شدت آهسته بود ولی الان تو و من میتونیم با هم پچ پچ کنیم.» روزالیند لوتس، 1893، 19 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
سپس روزالیند کشف کرد برای رفتن به یک دنیای دیگر میتوان از Tear ها استفاده کرد. او بعدا با کامستاک آشنا شد. کامستاک با استفاده از یکی از این Tear ها آمریکا را دید که به دست فرزندش به آتش کشیده شده و بعد از آن به کمک اختراعات روزالیند کلمبیا را ساخت و آن را به روزی انداخت که در بازی دیدیدم.
«اختراع ما بهون نشون داد که اون دختره شعله ایه که زمین انسان ها رو به آتش خواهد کشید. برادرم میگه ما باید اون کاری که کردیم رو جبران کنیم. ولی زمان بیشتر از اون که یه رود باشه یه اقیانوسه. چرا سعی کنیم جریان آبی رو بیاریم که دوباره برمیگرده؟» روزالیند لوتس، 1909، سه سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
به خاطر بچه دار نشدن کامستاک، لوتس ها یک نقشه کشیدند. به دنیای بوکری که غسل را قبول نکرده و قمار کرده و پول هنگفتی را بدهکار شده است بروند، بچه او، آنا، را بخرند تا بوکر قرض های خود را بدهد و بدین ترتیب آنا تبدیل به الیزابت میشود. رابرت لوتس که شرایط کلمبیا را میبیند و از کرده خود پشیمان میشود با روزالیند ملاقات میکند و به او یک اولتیماتوم میدهد که باید الیزابت را برگردانند.
«برادرم یه اولتیماتومی بهم داده. اگه الیزابت رو به همون دنیایی که او ازش آوردیم برنگردونیم، باید من و اون از هم جدا بشیم. جاهایی که اون کاغذ سفید میبینه من نمایشنامه Link Lear رو میبینم (یعنی از اون بیشتر میدونم). ولی اون برادرمه و باید نقش خودمو ایفا کنم. هرچند میدونم که همه چی غم انگیز تموم میشه!» روزالیند لوتس، 1909، سه سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
نقشه برگرداندن الیزابت با بو بردن کامستاک از ماجرا خراب میشود. کامستاک به فینک دستور میدهد دستگاهی که آنها ساخته اند (سایفون) را دست کاری و خراب کاری کند. به همین دلیل لوتس ها با اینکه نمیمیرند ولی در دنیاهای مختلف پخش میشوند.
«کامستاک اختراع مارو دست کاری کرده. ولی ما هنوز نمردیم. یک فرضیه اینه که: ما در همه فضاهای ممکن پخش شدیم. ولی هنوز من و برادرم کنار هم هستیم که به خاطرش خوشحالم ولی اون نه. نقشمون هنوز نصفه کاره باقی مونده. ولی شاید هنوز یکی باشه که به جای ما الیزابت رو به دنیای خودش برگردونه…» روزالیند لوتس، 1909، سه سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
این شخص همان بوکر دو’ویت، پدر واقعی الیزابت است که توسط لوتس ها اجیر میشود تا الیزابت را از کلمبیا بدزدد و اینگونه بازی از روی قایق شروع میشود که لوتس ها بوکر را به کلمبیا راهنمایی میکنند و او را در طول بازی کمک میکنند.
غسل کردن در بازی به چه صورت است و چه اتفاقی بعد از آن میافتاد؟
غسل داده شدن در بازی توسط یک روحانی صورت میپذیرد که سر شخص مورد نظر را کاملا زیر آب میکند و بعد از مدتی آن را بیرون میآورد. بعد از غسل، همه گناهان و خاطرات بد انسان پاک میشود و گویا شخص جدیدی متولد شده است. غسل داده شدن شرط ورود به کلمبیا است، همانطوری که در همان ابتدای بازی در برج فانوس دریایی و زمانی که پله ها را بالا میرویم نوشته هایی را میبینیم با این مضامین: «گناهان تو را خواهم شست، از مفسدهخانه تو را نجات خواهم داد، تو را از سرزمین خود برخواهم داشت، و در بهشت جدید تو را خواهم گذاشت». همچنین در یکی از Voxophone ها داریم:
«یک نفر وارد برای غسل وارد آب میشود و فرد متفاوتی از آن خارج میشود که گویا تازه متولد شده است. این شخص جدید چگونه آدمی است؟ شاید گناه کار شود و شاید مقدس، باید صبر کرد و دید دست به چه کارهایی خواهد زد.»
– کامستاک، 1911، 1 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
مفهوم دنیاهای دیگر را نمیفهمم، یک مثال بزنید؟
فرض کنید میخواهید از خانه به محل کارتان بروید. هم میتوانید پیاده بروید، هم میتوانید با اتوبوس بروید و هم میتوانید با ماشین شخصی بروید. شما تصمیم میگیرید که مثلا پیاده بروید، بلافاصله دنیاهای دیگری به وجود میآیند که در یکی از آنها شما با اتوبوس به محل کارتان رفته اید و در یکی دیگر با ماشین شخصی. هر تصمیم دیگری که در هر یک از این دنیا بگیرید باعث به وجود آمدن دنیاهای دیگری میشوند که در آنها تصمیمات متفاوتی گرفته اید و بدین ترتیب بی نهایت دنیای دیگر تشکیل میشود. در بازی هم بدین ترتیب، بوکر در موقعیت غسل داده شدن قرار گرفته و آن را قبول نکرده است و تبدیل شده به بوکری که قمار کرده و دخترش را فروخته و بدین ترتیب دنیای خودش به وجود آمده، در آن طرف دنیای دیگری به وجود آمده که در آن غسل را پذیرفته و به کامستاک تبدیل شده است.
چرا کامستاک میخواهد دنیای زیرین (آمریکا) را نابود کند؟
بعد از اینکه کلمبیا در جریان انقلاب بوکسورهای چینی به پیکینگ حمله کرد، آمریکا از کامستاک خواست هرچه زودتر به آسمان آمریکا برگردد. کامستاک هم که از این درخواست به شدت ناراحت شده احساس میکند به او خیانت شده و کلمبیا را از اتحاد با آمریکا خارج میکند و آمریکا را هم در کنار سایر نقاط جهان، مفسده خانه پایین یا Sodom Below میخواند. او که فرد به شدت مذهبی است در یکی از Voxophone ها میگوید برای آمدن خداوند باید این مفسده خانه نابود شود:
«تصور کردن آینده یک بحث جدایی است، به چشم دیدن آینده هم بحثی دیگر. زیرا من شعله های آتش را دیده ام که گریبان مفسده خانهی پایین را خواهند گرفت و آن را برای آمدن خدا آماده خواهند کرد. ولی الیزابت باید آن شعله های آتش را پخش کند، نه من. من قبل از اینکه این کار عملی شود از پا درخواهم آمد… و او جانشین من خواهد شد. خداوند مرا به خانه دعوت میکند. میتوانم عشق او را در همهی تومور هایم حس کنم، زیرا این تومورها قطاری هستند که مرا به ایستگاه خداوند خواهند رساند. و من هم با لذت و خوشی خواهم رفت زیرا میدانم که الیزابت کار من را خواهد کرد. اما چوپان بدلی در راه است تا برهی مرا گمراه سازد. من به هیچ وجه سوار آن قطار نخواهم شد مگر اینکه الیزابت از شر توطئههای او در امان باشد.»
– کامستاک، 1912، در همان سالی که بوکر به کلمبیا وارد میشود.
تصمیماتی که در بازی وجود داشت هر کدام چه تغییری ایجاد میکردند؟
این تصمیمات هیچ گونه تغییر در پایان و داستان بازی ندارند و عموما در حد انتخاب A یا B است. چهار تصمیم شما در بازی اینها هستند:
- ابتدای بازی هنگام پرت کردن توپی که روی آن عدد 77 است به زوج سیاه و سفید این انتخاب را دارید که توپ را یا به سمت مجری برنامه یا به سمت آن زوج نگون بخت پرتاب کنید. در هر صورت گاردها علامت روی دست شما را خواهند دید و به شما حمله خواهند کرد. اگر گزینه پرتاب به سمت مجری برنامه را انتخاب کنید آن زوج میتوانند فرار کنند و بعدها در مراحل دیگر از شما تشکر میکنند.
- در ادامه بازی این انتخاب را دارید که یا قفس یا پرنده را انتخاب کنید که هر کدام را انتخاب کنید الیزابت بقیه بازی را به استثنای اواخر بازی آن را به گردنش میبندد. هیچ تاثیر دیگری ندارد.
- وقتی برای گرفتن بلیط به باجه میروید ناگهان انتخاب های «کشیدن اسلحه» و «ادامه دادن به درخواست بلیط» ظاهر میشود که اگر ادامه دادن را انتخاب کنید، بلیط فروش چاقویی را به دست راست بوکر فرو میکند که الیزابت آن را با پارچهی آبی رنگی میبندد و تا اخر بازی این پارچه روی دست بوکر دیده میشود. اگر هم کشیدن اسلحه را انتخاب کنید بلیط فروش سریع باجه را میبندد و اتفاقی برای دست بوکر نمیافتد.
- اگر اسلیت را بکشید که او میمیرد و به آرزویش میرسد ولی اگر او را زنده بگذارید بعدا هنگام پیدا کردن چن لین میتوان او را در یکی از زندان ها پیدا کرد که روی ویلچر نشسته و حرفی هم نمیتوان بزند و زجر میکشد. که میتوانید در این لحظه او را بکشید، الیزابت هم میگوید: «احتمالا این همون چیزی بود که خودشم میخواست»
قدرهای الیزابت از کجا آمده بودند؟
تنها حرفی که در طول بازی در این مورد زده میشود یک Voxophone است:
«چی باعث میشه این دختره [الیزابت] خاص باشه؟ …بخش کوچیکی از اون توی دنیایی که ازش اومده باقی مونده…»
– روزالیند لوتس، 1909، 3 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
این بخش کوچک همان انگشت الیزابت است که موقع بسته شدن Tear قطع شد. البته این دلیل زیاد قانع کننده نیست زیرا هر کسی میتوانست قسمت های به درد نخور (!) بدنش را بین Tear ها بگذارد تا با قطع شدنش قدرتمند شوند. به نظر میآید همانطوری که در متن داستان اشاره کردم هنگامی که الیزابت بچه بود لوتس ها روی او آزمایشاتی انجام داده اند تا بتواند قدرت های سایفون را داشته باشد که البته یک تئوری است و جایی از بازی به آن اشاره مستقیمی نشده است.
چرا کشتن بوکر موقع غسل همه کامستاک ها را از بین میبرد؟
زیرا تنها در صورتی که بوکر تازه از جنگ برگشته غسل را قبول کند تبدیل به فردی مذهبی یا همان کامستاک خواهد شد. پس الیزابت آخر بازی که تمام قدرت خود را بعد از نابود شدن سایفون بازیافته بوکر را با کمک یک Tear به زمانی میبرد که بوکر لحظاتی قبل غسل را قبول کرده و اگر زنده بماند تبدیل به کامستاک خواهد شد. برای همین در این لحظه بوکر را زیر آب خفه میکنند و او کشته میشود و بدین ترتیب دیگر در هیچ دنیایی کامستاکی به وجود نخواهد آمد ولی بوکری که غسل را قبول نکرده همچنان زنده میماند (در تمام دنیاها). اینکه بعد از کشته شدن بوکر الیزابت ها یکی یکی ناپدید میشوند هم به این دلیل است که دیگر کامستاکی وجود ندارد که آنا را بدزدد و او را تبدیل به الیزابتی بکند که اینقدر قدرتمند است. ولی آنا در دنیاهایی که بوکر غسل را قبول نکرده زنده باقی میماند ولی دیگر شاید شبیه الیزابت نباشد.
صحنه پایان تیتراژ هم درست زمانی است که اگر اتفاقات بازی نمی افتاد بوکر آنا را به لوتس ها میداد ولی چون دیگر کامستاک ها نابود شده اند، خبری از لوتس ها هم نیست که انا را بخرند و دیگر کلا کلمبیایی وجود ندارد و آنا در گهواره اش در اتاق بوکر است.
البته فعلا بین علما اختلاف وجود دارد! نظریهی دیگری میگوید بوکر زمانی کشته میشود که هنوز به غسل کردن نرفته که بخواهد آن را قبول کند یا نکند. یعنی هم بوکرها و هم کامستاک ها میمیرند (برخلاف نظریه اول که میگوید کامستاک ها میمیرند ولی بوکرها زنده میمانند) که البته با صحنهی بعد از تیتراژ همخوانی ندارد.
سانگبرد چه بود؟
سانگ برد ساخته فینک میباشد که بخشی از آن ماشینی و بخشی از آن ارگانیک (زنده) است. تکنولوژی ساخت آن از یک دنیای دیگر و از یک زمان دیگر با استفاده از یک Tear گرفته شده است. ممکن است فینک سانگ برد را از روی بیگ ددی های نسخه اول ساخته باشد ولی احتمال ان خیلی کم است زیرا هزاران دنیای موازی وجود دارد که شاید از آنها یاد گرفته باشد. در یکی از Voxophone ها فینک میگوید:
«این شکاف های روی هوا یک شگفتی دیگه بهم نشون دادن ولی هنوز کاربرد اون رو نمیدونم. این شگفتی در مورد ترکیب انسان و ماشینه که یه جورایی هم ماشین حساب میشه هم انسان. این ترکیب به نظر میاد غیر قابل برگشت و جدایی باشه. شاید کامستاک به این وسیله برای نگهبانی از اون چیزی که تو اون برج داره، نیاز پیدا کنه.» – فینک، 1895؛ 17 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
الیزابت از کی وارد برج شده بود؟
به احتمال زیاد تمام عمر خود را آنجا بود، زیرا نمیدانست که کامستاک پدرش و یا مادرش کیست.
آنا که بود؟
آنا دختر بوکر بود که به لوتس ها فروخت تا قرض خود را بدهد. لوتس ها هم آنا را برای کامستاک میخواستند. کامستاک اسم آنا را عوض میکند و الیزابت میگذارد.
علامت AD روی دست بوکر برای چه بود؟
مخفف Anna DeWitt، دختر بوکر است که احتمالا برای اینکه بعد از فروختن او و پشیمان شدن همیشه به یاد او باشد اسم دخترش را روی دستش خالکوبی کرده که البته به ضررش تمام میشود و افراد کامستاک از روی آن بوکر را شناسایی میکنند.
Lady Comstock که بود و چه کسی او را کشت؟
Lady Comstock همسر واقعی کامستاک بود. چون به خاطر عقیم بودن کامستاک، آنها نمیتوانستند بچه داشته باشند که روی تخت جانشینی بنشیند کامستاک تصمیم میگیرد با اجیر کردن لوتس ها از آنها بخواهد به دنیایی دیگر بروند و بچهی بوکر را از او بخرند و به کلمبیا بیاورند تا جانشین کامستاک شود. چون این بچه باید به هر ترتیبی از نظر ژنتیکی به کامستاک مرتبط باشد این تصمیم را گرفتند که بچه خود کامستاک را از دنیایی دیگر (که اینجا دنیای بوکر است) بدزدند. کامستاک به خاطر تهدید Lady Comstock که از طرف روزالیند لوتیس باخبر شده بود قضیه از چه قرار است و میگفت به همه خواهد گفت الیزابت را او نزاییده است، او را میکشد و تقصیر ان را بر گردن دیزی فیتزوری، خدمتکارشان در آن زمان و رئیس فعلی واکس پاپیولی می اندازد. همچنین از اعتماد مردم به خود که او را پیامبر میدانستند سوء استفاده میکند و به مردم میگوید تولد الیزابت یک معجزه بود و او فقط یک هفته در رَحِم Lady Comstock بود و بعد از یک هفته باردار بودن الیزابت را زاییده است.
«به نظر میاد Lady Comstock فکر میکنه الیزابت حاصل روابط غیرمشروع من و پیامبر عزیزشه. برای همین مجبور شدم حقیقت به او زن بیچاره بگم: اینکه اون بچه به خاطر وجود اختراع جدید ماست (سایفون). ولی فکر کنم این حقیقت غیر قابل باورتر از توهمی که خودش داشت باشه» – روزالیند لوتس، 1895، 17 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
اسلیت که بود؟
«خداوند همه جور سربازی میسازد ولی فقط یک اسلیت خلق کرده است (یعنی او خاص است). پدرم در جریان جنگ در پیکینگ به دنبال او به سمت تپه سن خوان رفته و همونطوری که اسلیت میگه: “وسط جهنم دستور حمله صادر شد”. امروز در جریان گردهمایی یادبود اون جنگ، اسلیت از من پرسید تو دختر گروهبان مونرو هستی و منم گفتم بله قربان من دختر او هستم. اون گفت پدرت همیشه آرزوی داشتن یک پسر رو داشت، امیدوارم اون احمق الان اونقدر عقل داشته باشه که بفهمه چقدر خوش شانسه [که دختری مثل تو داره]» ویویان مونرو، 1911، یک سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
اسلیت به همراه بوکر در جنگ Wounded Knee جنگیده و بعد از مدتی به کامستاک رو آورده و شهروند کلمبیا شده است. در سال 1901 در انقلاب بوکسورهای چینی هم جنگیده و آنجا چشم چپش و 30 نفر از سربازانش را از دست داده است. بعد از مدتی اسلیت کامستاک را به دروغ متهم میکند و کامستاک هم او را از تمام درجاتش خلع میکند. به همین دلیل اسلیت گروهی را جمع آوری میکند و به تالار قهرمانان که نمایشگاه دست آوردهای جنگی است حمله میکند تا شاید بتواند دروغ های کامستاک را که مجسمه های خود را در همه جا نصب کرده از بین ببرد.
اینجاست که بوکر و الیزابت در جریان بازی وارد تالار قهرمانان میشوند و با اسلیت رو به رو میشوند. اسلیت که بوکر را شناخته، از قهرمانی های او در جنگ میگوید و به سربازان خود اعلام میکند اگر میخواهند مانند یک سرباز واقعی از آنها یاد شود به جای کشته شدن به دست روبات های کامستاک به دست یک قهرمان کشته شوند. برای همین افراد اسلیت به بوکر حمله میکنند و او مجبور میشود همه آنها را بکشد.
«من و افرادم محکوم به مرگ هستیم. درست مثل کاستر (Custer) که توی Little Big Horn محکوم شده بود. ولی ما تسلیم کامستاک و سربازای آهنیش نمیشیم. دیده بانی که گذاشته بودم اونو دیده… بوکر دو’ویت داره میاد اینجا، به تالار! دو’ویت… ما اونو آمریکایی سفید Wounded Knee صداش میکردیم. همش به خاطر دست اوردهای بزرگی که تو اون جنگ به دست آورد. مردی مثل اون میتونه آرامشی که دنبالشیم رو به ما ببخشه.» – اسلیت، 1912، در جریان رفتن بوکر به تالار قهرمانان
چرا اسلیت در تالار قهرمانان میگفت همهی حرفهای کامستاک دروغ است و او اصلا در جنگ نبود؟
کامستاک در جنگ Wounded Knee بود ولی آنجا هنوز اسم خود را به کامستاک تغییر نداده بود و قیافه اش هم پیر نشده بود و مانند بوکر بود. برای همین اسلیت بوکر را میشناسد و او را قهرمان خطاب میکند ولی نمیداند که کامستاک هم همان بوکر است و به او میگوید که تو اصلا در جنگ نبودی و دروغ میگویی.
چقدر طول کشید تا بوکر بعد از فروختن آنا برای پس گرفتنش به کلمبیا برود؟
در پایان بازی مشخص میشود که بوکر بعد از فروختن آنا 20 سال در رنج و سختی و غم زندگی کرده است پس مشخص میشود که 20 سال بعد از فروختن آنا پیشنهاد لوتس ها را پذیرفته و به کلمبیا رفته است تا الیزابت را پس بگیرد.
بوکر و کامستاک همسن هستند پس چرا کامستاک پیرتر است؟
به دلیل استفاده بیش از اندازه از سایفون برای رفتن به دنیاهای دیگر و استفاده از آن برای پیشگویی کامستاک دچار عارضه هایی شده که بچه دار نشدن و سریع تر پیر شدن از جملهی این عارضه ها است. در Voxophone ها هم به این قضیه اشاره میشود:
«پیامبر ما داره میمیره، رفت و آمد بین دنیاهای مختلف داره اونو سریع تر پیر میکنه. چرا کامستاک تو این دنیا داره پیرتر میشه در حالی که کامستاک دنیاهای دیگه سالم میمونن؟ اگه ژن آدمها سرنوشته پس دلیل این تفاوت چیه؟ شاید دلیلش تماس با اختراع ما [سایفون] باشه؟ همم… باید بیشتر روش تحقیق کنم.»
– روالیند لوتس، 1907، 5 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
کامستاک چگونه از آینده و آمدن بوکر خبر داشت؟
با استفاده از دستگاه سایفون و Tear هایی که به دنیاها و زمانهای مختلف باز میکرد از همه چیز حتی آینده خبر داشت و برای همین ادعای پیامبری و پیشگویی کرد. به همین دلیل آمدن بوکر و علامت روی دستش را پیشبینی کرده بود و برای آن آماده شده بود.
Vigor ها چقدر شبیه پلاسمیدهای نسخه اول بودند، از کجا آمده بودند؟
در نسخه اول بازی مشخص شد که آقای Brigid Tenenbaum پلاسمیدها را ساخته بود که بسیار شبیه Vigor های این نسخه هستند. در Bioshock: Infinite گفته میشود که فینک ویگورها را ساخته است ولی اینکه چگونه مشخص نمیشود اما در یکی از Voxophone ها فینک به برادرش که موسیقی دان است اینگونه میگوید:
«برادر عزیزم، این شکاف های روی هوا باز هم به ما سود میرسونن. نمیدونم نت های موسیقیت رو از چه کسی قرض میگیری ولی اگه اون نصف هوش و ذکاوت زیست شناسی که من الان دارم کارهاش رو دنبال میکنم رو داشته باشه، خب تو میتوستی تبدیل به موزارت (موسیقی دان بزرگ اتریشی) کلمبیا بشی»
– فینک، 1894، 18 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
این زیست شناس ممکن است همان Tenenbaum باشد که فینک با استفاده از Tear ها، اختراعات او را مشاهده میکرده و آنها را میدزدیده و در کلمبیا به نام خود ثبت میکرده است.
قضیه شیر و خط انداختن چه بود؟
نشان میدهد که حداقل 122 بار دیگر بوکر سعی کرده الیزابت را نجات دهد ولی هر دفعه ناموفق بوده و این بار 123 است. طبق آن چیزهایی که در آخر بازی گفته میشود ما یک سری متغیرهایی دارم و یک سری ثابت. در این قضیه متغیر، انتخاب بوکر است که میتواند هم شیر را انتخاب کند و هم خط را. ثابت هم نتیجه کار است که همیشه شیر میآید. یعنی در همه ان 122 بار گذشته هم انتخاب بوکر هرچه که بود نتیجه شیر میآمد برای همین میبینیم که روی تخته آن همه علامت (122 علامت) زیر شیر خط کشیده شده است.
صحبت های اول بازی روی قایق برای چه بود؟
این صحبت ها هم برای نشان دادن این بود که لوتس ها قبلا هم چند بار بوکر را به کلمبیا آورده اند ولی او نتوانسته موفق شود. زمانی که رابرت لوتس از روزالیند میخواهد که به او در پارو زدن کمک کند روزالیند پیشنهاد میدهد که از بوکر بخواهند پارو بزند ولی رابرت میگوید که بوکر پارو نمیزند. روزالیند فکر میکند که منظور رابرت این است که او نمیتواند پارو بزند که رابرت دوباره میگوید بوکر پارو نمیزد و این بار تاکید بیشتری رو فعل «نمیزند» میکند. روزالیند هم این بار میگوید که فهمیده است منظور رابرت چیست.
درواقع منظور او از جمله بوکر پارو نمیزند این است که در دفعات قبلی که بوکر را به کلمبیا میبرده اند بوکر پارو نمیزده است و این دفعه هم پارو نخواهد زد و دفعات بعدی هم اگر باشد پارو نخواهد زد زیرا پارو نزدن بوکر یک ثابت است و در همه دنیا یکی بوده و تغییر نمیکند. درست مثل قضیه شیر و خط انداختن که جدا از حدس بوکر نتیجه همیشه شیر میشود اینجا هم هیچ وقت بوکر پارو نخواهد زد.
همچنین نکته جالب دیگر اینجاست که روالیند به رابرت میگوید اعتقادی به این «آزمایش فکری» ندارد (که بعدا میفهمیم منظورش عبور دادن بوکر از دنیای خود به دنیای کامستاک و تلاش برای پس گرفتن الیزابت است) و وقتی رابرت میگوید همیشه در آزمایش کردن با وجود اینکه کسی میداند ممکن است شکست بخورد باز هم آن را انجام میدهد که روزالید جواب میدهد ولی کسی وقتی میداند یک نفر دیگر در یک آزمایش شکست خورده است دیگر آن آزمایش را تکرار نمیکند. که این جمله روزالیند نشان میدهد آنها قبلا هم بوکر را به کلمبیا آورده اند ولی او شکست خورده است.
آن مرد مرده در برج فانوس دریایی اول بازی که بود؟
نگهبان همان برج است که توسط کامستاک که میدانست بوکر برای دزدیدن الیزابت خواهد آمد، اجیر شده تا او را بکشد. اما لوتس ها زودتر او را کشته اند و برای روحیه دادن به بوکر روی آن نوشته ای چسبانده اند با این مضنون که «نا امیدمون نکن». در همان برج میتوان نامهی کامستاک را پیدا کرد که به نگهبان برج گفته بود: «آماده باش، داره میاد. باید جلوشو بگیری» و زیرش هم علامت C (کامستاک) داشت.
چرا بوکر بعضی مواقع خون دماغ میشد؟
وقتی کسی وارد دنیای دیگری شود و به جایی در آن دنیا برسد که قبلا در دنیای خود هم آنجا بود یا به چیزی از دنیای خود فکر کند خون دماغ میشود. زیرا طبق نقل قولی که در ابتدای بازی از جانب رابرت لوتس میشود ذهن این شخص سعی میکند چیزهایی را از دنیای خود به خاطر بیاورد که در اصل در این دنیا وجود ندارند.
«ذهن شخص موردنظر به سختی تلاش میکند تا خاطراتی را به یادآورد که در اصل وجود ندارند…»
– رابرت لوتس (Robert Lutece)، سال 1889 در اشاره به سفرهای بین بُعدی
برای مثال وقتی اوایل بازی بوکر مستقیما با کامستاک حرف میزد وقتی کامستاک میگوید همه چیز را در مورد بوکر میداند و اسم آنا را میاورد، چون بوکر در این دنیا آنا را به خاطر نمیاورد ولی ذهن او به آن فکر میکند میبینیم که بوکر خون دماغ میشود.
شاید بپرسید در اواسط بازی هنگام باز گرداندن اسلحه های چن لین چرا سربازهایی که در دنیای قبل از باز کردن Tear مرده بودند در این دنیای جدید خون دماغ میشوند و احساس سرگیجگی به آنها دست میدهد در صورتی که در دنیای جدید زنده هستند و نمیدانند که در دنیای دیگر مرده اند. اینجا باید بگوییم که آن Tear که الیزابت آن را باز میکند ما را به دنیای جدید نمیبرد بلکه آن دنیای جدید را که در آن اسلحه ها در اختیار واکس پاپیولی هستند را با این دنیای فعلی که در آن سربازها مرده اند ترکیب میکند. به همین دلیل آن سربازهایی که زنده هستند فکر میکنن مرده اند و خون دماغ میشوند.
چرا کامستاک آنا را دزدید؟ نمیتوانست یک بچه دیگر از خود کلمبیا پیدا کند؟
نه نمیتوانست؛ جانشین او باید به هر ترتیبی با خودش مرتبط میبود. در یکی از Voxophone ها داریم:
«فرشته (Archangel) به من میگه کلمبیا تا زمانی پابرجا میمونه که اولاد من روی تخت بشینه. ولی Lady Comstock از من باردار نمیشه. من هرکاری که یه مرد میتونست انجام بده رو کردم ولی هنوزم خبری از بچه نیست! تو این مورد از لوتس هم کمک خواستم ولی حتی اونم حاظر نیست کمکم کنه» – کامستاک، 1893، 19 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
که جمله آخر نشان میدهد او از روزالیند لوتس کمک خواسته تا بچه دار نشدن او را درمان کند یا فکر دیگری کند.
چرا کامستاک خودش نقشه اش مبنی بر حمله به کلمبیا را عملی نمیکرد و منتظر الیزابت بود؟
درست به همان دلیلی که کامستاک نمیتواند بچه ای به دنیا آورد (به خاطر سفرهای بین بعدی زیاد از طریق Tear ها)، سرطان هم گرفته و تومورهای متعددی دارد و فقط چند سال عمر خواهد کرد. بنابراین نیاز به جانشینی دارد که بتواند خواسته های او را عملی کند. در یکی از Voxophone ها داریم:
«تصور کردن آینده یک بحث جدایی است، به چشم دیدن آینده هم بحثی دیگر. زیرا من شعله های آتش را دیده ام که گریبان مفسده خانهی پایین را خواهند گرفت و آن را برای آمدن خدا آماده خواهند کرد. ولی الیزابت باید آن شعله های آتش را پخش کند، نه من. من قبل از اینکه این کار عملی شود از پا درخواهم آمد… و او جانشین من خواهد شد. خداوند مرا به خانه دعوت میکند. میتوانم عشق او را در همهی تومور هایم حس کنم، زیرا این تومورها قطاری هستند که مرا به ایستگاه خداوند خواهند رساند. و من هم با لذت و خوشی خواهم رفت زیرا میدانم که الیزابت کار من را خواهد کرد. اما چوپان بدلی در راه است تا برهی مرا گمراه سازد. من به هیچ وجه سوار آن قطار نخواهم شد مگر اینکه الیزابت از شر توطئههای او در امان باشد.»
– کامستاک، 1912، در همان سالی که بوکر به کلمبیا وارد میشود.
اواخر بازی روی پل چگونه برفی شد و 6 ماه گذشت؟
وقتی هوا مه آلود شد در واقع الیزابت پیر یک Tear بین زمان خود (همان 6 ماه بعد) و زمانی که سانگبرد الیزابت را دزدید باز کرد تا بدین وسیله بتواند آن نامه را بوکر بدهد تا بعد از برگرداندن او به زمان قبلی اش به دست الیزابت جوان برسد. در واقع هروقت بوکر تلاش میکرد دوباره الیزابت را از دست سانگ برد نجات دهد او مانع این کار میشد تا اینکه بعد از 6 ماه الیزابت توانسته تمام قدرت خود را روی هم بگذارد و بالاخره بتواند با یک Tear با بوکر ارتباط برقرار کند.
الیزابت هم با استفاده از آن نامهی الیزابت پیر توانست سانگبرد را تحت کنترل خود در آورد و از مهلکه بگریزد.
سایفون چیست؟
سایفون وسیله ای است که روزالیند لوتس آن را ساخته و به کمک آن میشد Tear باز کرد. بعد از اینکه کامستاک از پشیمانی لوتس ها و نقشه آنها برای بازگرداندن الیزابت به دنیایی که او را از آن دزدیده بودند، آگاه شد به فینک دستور داد سایفون را دستکاری و خرابکاری کند. به همین دلیل است که در سراسر شهر Tear های مختلف میبینیم و لوتس ها هم در دنیاهای مختلف پخش شده اند.
همچنین این خرابکاری فینک باعث شد قدرت های الیزابت کمتر و محدودتر شوند. برای همین بعد از اینکه در اواخر بازی سانگبرد سایفون را خراب کرد الیزابت تمام قدرت خود را بازیابی کرد و توانست بوکر را به دنیاهایی که میخواست ببرد و همه حقایق را برای او آشکار سازد.
کلید آخر بازی چگونه و چرا در دستان الیزابت ظاهر شد؟
آن فانوس های دریایی به هم مرتبط که مسیر هایشان با حرکت کردن درست میشدند در واقع واقعی نبوده و فقط برای نشان دادن وجود دنیاهای مختلف بودند. برای همین وقتی الیزابت میخواهد ان در را باز کند ابتدا میگوید که نمیداند چگونه آن را باز کند ولی به یک باره کلیدی در دستانش ظاهر میشود و میگوید که آن کلید همواره آنجا بوده ولی هیچ وقت آن را نمیدیده است. این نشان میدهد که هم آن کلید و هم آن فانوس های به هم مرتبط تنها نشانه هایی بودند برای نشان دادن مفهوم دنیاهای موازی به بوکر و بازیکنان.
بعضی جاها کدهای مخفی روی دیوار وجود داشت، آنها برای چه بودند؟
در کل سه رمز روی دیوارها وجود داشت:
- اولین کتاب رمز در منطقهی Soldier’s Field و در مغازه هدیه فروشی روی دهانهی توپ جنگی است که رمزی را در مغازهی روبه رویی رمزگشایی میکند که بدین معنی است: «کلاه هایتان را در تشویق واکس پاپیولی بردارید» که به کلاهی که در سرویس بهداشتی کنار است اشاره میکند و در مخفی باز میشود که یک آپگرید، یک Voxophone و مقداری اسلحه و مهمات در آن است.
- دومین کتاب رمز در منطقهی Good Times Club است. جایی که آتش بزرگی در وجود دارد و کتابها سوزانده میشوند. این کتاب رمز، کدی که در منطقه Plaza of Zeal روی دیوار اتاقی که برای رسیدن به آن باید 1 Lockpick داشته باشید را رمزگشایی میکند. معنی آن این است: «ساعت خراب نصفه شب زنگ میزند» که بعد از فهمیدن آن باید ساعت کناری را روی ساعت 12 شب تنظیم کنید تا گاوصندوق پشت آن باز شود. در این جعبه هم یک آپگرید، یک Voxophone و مقداری اسلحه و مهمات وجود دارد.
- سومین کتاب رمز در منطقهی Hudson’s Clothing Store یا مغازه لباس فروشی هادسون در نزدیکی منطقهی Bank of the Prophet است و باعث باز شدن اتاقی مخفی در خود Bank of the Prophet میشود. معنی این کد بدین ترتیب است: «سه کلمه تایپ کنید تا صدا را بشنوید» که بعد از فهمیدن آن باید با دستگاه تایپ تعامل کنید تا دوباره یک آپگرید، یک Voxophone و مقداری اسلحه و مهمات نصیبتان شود.
اوایل بازی گفته میشود دزدیدن وسایل مردم پیامدهایی دارد، چگونه بفهمم چیزی را میدزدم و چه ایرادی دارد؟
ابتدا بهتر است بگویم که الیزابت از این کار ناراحت نمیشود و کاری با دزد بودن شما ندارد! تنها برداشتن اشیایی که اسم آنها با رنگ قرمز مشخص میشود دزدی محسوب میشود و تنها پیامدی که دارد این است که صاحب آنها اگر ببیند به شما حمله خواهد کرد. همچنین پلیس ها هم از حضور شما آگاه خواهند شد و تعداد کسانی که باید از بین ببرید بیشتر میشود. فقط همین!
چگونه و چرا موزیک هایی که هنوز در زمان اتفاق افتادن بازی وجود نداشتند در طول بازی میشنیدیم؟
آلبرت فینک، برادر فینک اصلی که یک موسیقی دان از Tear ها استفاده میکرد و موزیک هایی که در دنیاهای دیگر میشنید ضبط کرده و به نام خود در کلمبیا منتشر میکرد. در دو مورد از Voxophone ها داریم:
«برادر عزیزم، این شکاف های روی هوا باز هم به ما سود میرسونن. نمیدونم نت های موسیقیت رو از چه کسی قرض میگیری ولی اگه اون نصف هوش و ذکاوت زیست شناسی که من الان دارم کارهاش رو دنبال میکنم رو داشته باشه، خب تو میتوستی تبدیل به موزارت (موسیقی دان بزرگ استرالیایی) کلمبیا بشی»
– فینک، 1894، 18 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
«برادر! فکر میکردم داری احمق بازی درمیاری وقتی که میگفتی از شکاف های روی هوا صدای موزیک های فوق العاده میشنوی. کم کم داشتم مطمئن میشدم که مخت تاب برداشته! ولی الان نه تنها از این روش برای خودت کسب و کار خوبی درست کردی، راه رو به منم نشون دادی» فینک، 1894، 18 سال قبل از آمدن بوکر به کلمبیا
همچنین در طول بازی هم بوکر با Tear هایی رو به رو میشود که از آنها موزیک هایی از زمانهای آینده از دنیاهای دیگر به گوش میرسد.
چرا اسم بعضی از تریلر های بازی Columbia, A Modern Day Icarus نام داشت؟ ایکاروس کیست؟
ایکاروس نام مردی از افسانههای یونان باستان بود که میخواست با استفاده از بالهایی که خودش با پر و موم ساخته بود از جزیره Crete فرار کند. Daedalus صنعتگر این بالها را برای فرزند خود، ایکاروس، ساخته بود و به او هشدار داده بود که از خوردشید دور بماند اما ایکاروس پندهای او را نادیده گرفت و به خاطر آب شدن مومها از آسمان سقوط کرد و مرد.
قبل از اعلام نام نهایی بازی هم، اسم رمز پروژه Project Icarus یا پروژهی ایکاروس بود.
حسین جان جواب بعضیاشون معلومه(تابلوعه!) بقیشم من چیزایی رو که فکر میکنم درسته رو مینویسم:::::
1:چرا کامستاک میخواهد دنیای زیرین (آمریکا) را نابود کند؟(فکر میکنم میخواست بوکر قمارباز(اصلی) رو از بین ببره)
2:تصمیماتی که در بازی وجود داشت هر کدام چه تغییری ایجاد میکردند؟(که با دوباره بازی کردن بازی میشه فهمید)
3:قدرهای الیزابت از کجا آمده بودند؟(این قدرت ها کار لوتوس هاست چون اگه دقت کنی وقتی که انا رو از اون دروازه رد میکردن کامستاک به لوتوس ها گفت turn off the machine پس احتمالا روی الیزابت(انا)ازمایشاتی کردن و ایزابت به این قدرت رسیده)
4:سانگبرد چه بود؟(یک ربات با هوش مصنوعی محافظ الیزابت بود که فکر میکنم لوتوس ها ساخته بودند چون لوتوس ها فیزیکدان بودند و خیلی باهوش;یا شاید هم از سالهای بعد به این دنیا واردش کرده بودن)
5:بوکر و کامستاک همسن هستند پس چرا کامستاک پیرتر است؟(همسن نیستند!در اصل باید بوکر پیرتر میبود چون وقتی که از غسل کردن کنار کشید حداقل 25 سالش بود و در اصل باید کامستاک 25 سال جوون تر باشه;ولی احتمالا کامستاک با tearها سن خودشو بالا برده یعنی احتمالا تو یکی از tearها در چندسال قبل در بین تحقیقاتی که با لوتوس ها انجام میدادن گیرافتاده)
6:قضیه شیر و خط انداختن چه بود؟(معلوم نیست ولی تو قبرستون هم لوتوس ها یه بار بهش اشاره کردن)
7.آن مرد مرده در برج فانوس دریایی اول بازی که بود؟(این همه جسد تو بازی بود اینم روش 😀 ولی فکر میکنم نگهبان فانوس دریایی بود)
8.چرا بوکر بعضی مواقع خون دماغ میشد؟(وقتی چیزهایی رو میشنید که قبلا انجام داده ولی یادش نمیاد خون دماق میشد!)
9.چرا کامستاک آنا را دزدید؟ نمیتوانست یک بچه دیگر از خود کلمبیا پیدا کند؟(چون انا یجورایی بچه ی خودش بود و واسه جانشین یه نفرو میخواست که از خون خودش باشه)
10.اواخر بازی روی پل چگونه برفی شد و 6 ماه گذشت؟(الیزابت یه tear باز کرده تا موقع عمل کردنش اونجا باشه البته این ایده شاید با عقل جور در نیاد ولی شاید همین باشه :|)
11.چرا بوکر در کلمبیا چیزی را به خاطر نمیآورد؟(این سوالت زیاد جالب نیست چون همه چیزو یادش بود فقط نمیدونست این ادما همون ها هستند;ولی بازم لوتوس ها که فرقی نکرده بودن!نمیدونم چی بگم والا :D)
مرسی مهدی جان، این سوالا رو نوشتم چون میخواستم حالت FAQ داشته باشه و قراره جواب همشون رو زیرشون بنویسم (هرچند که بعضیهاشون تابلو هستند!) البته بعضی هاشون رو هم نوشتم.
سلام داداش چنتا سوال داشتم یکی این که اول بازی قبله این که سوار اون موشکه بشی بره هوا چرا اسمون قرمز میشد انگار روز قیامت شده باشه دوما این که چرا بوکر هیچی از جنگ و گذشته ی خودش یادش نبود ولی کامستاک همه چیزو یادش بود سوم این که چرا وقتی وارد بعد کلمبیا شد بعد دیگشو فراموش کرد ؟؟؟ ممکنه به خاطر غسل کردن اول بازی باشه ؟؟؟
آقا دمت گرم خیلی ابهامات بازی رو بر طرف کردی . فقط اگه میشه ادامه شو سریعتر بگو ما منتظریم
جوابات خیلی عالی بود معلومه بازی رو داری موشکافانه بازی و بررسی میکنی-من ظهر بازیرو شروع کردم همین 1 ساعت پیش هم تموم شد-از اونجایی که جوابات کاملا منطقی و با منبع هست بعدا میام میبینم چه کردی
ایول بابا عالیه ادامه بده رفیق !
کی پست کامل کیشه؟؟؟؟
تمام سعیمو میکنم تا یکی دو روز آینده تموم بشه.
ممنون
خیلی خیلی ممنون
ولی اون AD روی دستش چیه ؟
نوشتم دیگه!
علامت AD روی دست بوکر برای چه بود؟
مخفف Anna DeWitt، دختر بوکر است که احتمالا برای اینکه بعد از فروختن او و پشیمان شدن همیشه به یاد او باشد اسم دخترش را روی دستش خالکوبی کرده که البته به ضررش تمام میشود و افراد کامستاک از روی آن بوکر را شناسایی میکنند.
سلام خسته نباشی. واقعا عالی بود تقریبا ابهاماتی که توی داستان بازی داشتم برطرف شد.
منتظر ادامه اش هستم.
سلام ممنون
هر روز یه قسمتهایی بهش اضافه میشه
آقا ممنون من که بعد از خوندن داستان یه لیوان آب قند خوردم…..دیگه کم مونده بود دور سرم ستاره و جوجه و اینجور چیزها بچرخند..
بسیار ممنون
(سرم رو به دردآورد Bioshock :infinite با این داستانش)
در ضمن پشت کاور بازی نوشته بود که بهترین داستان بازی سال 2013 به اونا میرسه با این داستان فکر کنم که یه فیلم هم از روش بسازند همه ی جوایز اسکار رو درو می کنه جالب اینجاست که همه بخش بازی به غیر از ایمیشن با بهترین داستان غیر اقتباسی بهش میخوره..
اره من خودم هم الان چند شبه خواب ندارم همش اینارو دارم میبینم :-L
اقا ممنون عالیه ادامه بده عالی
دانلود مستقیم ندارد
چی دانلود مستقیم ندارد؟
امروز بازیرو تموم کردم………عجب بازیه محشری بود………
سلام.
یازیو خوب relase کردی.
خسته نباشی.
آخر بازی،بعد از تیتراژ،زمانی رو نشون میده که بوکر هیچی رو قبول نمیکنه و دخترش،آنا رو نمیفروشه و با بدهیه خودش کنار میاد…
(قابل توجه همه دوستان)
بله ممنون امیر جان
تو متن هم گفتم خودم 😀
قابلی نداشت.
چون بازیه گنگی بود،خواستم بچه هارو از سردرگمی دربیارم که که بوکر،دوباره دخترش آنا یا الیزابتو با همون قیافه دوباره میبینه…
یعنی اگه بخوان تصمیم قاطعی واسه بازی بگیرن،میتونن آخرشو به قول معروف،به خوبیو خوشی درک کنن…
بسیار بسیار خوب توضیخ دادید
واقعا ممنون
من وقتی که این مطلبو خوندم 90% ابهاماتم رفع شد
دستتون درد نکنه
به نام خدا و درود بر شما
عالی بود/سپاسگذار
سپاس و بدرود
عالی بود
فقط موتزارت موسیقی دان معروف اتریشی (Austria) هست نه استرالیایی (Australia)
اره راست میگی پوریا جان
ممنون که گفتی، درست شد
آقا واقعا دمت گرم ! من بازی رو تموم کرده بودم و به کلیتش پی برده بودم اما هنوز یک سری جزئیاتش برام مبهم بود و یکسری تناقض احساس می کردم که با خوندن این متن برطرف شد ! واقعا ممنون از کار ارزمشندی که کردی ! این بازی بهترین قصه و بهترین قصه گویی رو در تمام بازیهایی که تا حالا تموم کرده بودم داشت!
aaaaaaaaaaaa من الان تو شوکم هنوز!
این چی بود؟!
نزدیکه یک ساعته و نیم پیش تمومش کردم ولی خیلی شوک زدم.
خیلی خیلی خوب و با جزییات کامل توضیح داده بودید. ممنون
یک نکته:
اول بازی, صفحه سیاه, اولین دیالوگی که گفته میشه:
زن: تو از خدا می ترسی؟
مرد: نه,…..من از “تو” میترسم.
این دیالوگ حدودا انتهای بازی هم قبل از رفتن پیش کامستاک عینا تکرار میشه. (الیزابت از بوکر میپرسه.)
و انتهای داستان…که لازم به گفتن نیست. کاملا میفهمیم که چرا میترسیدیم.
البته من فکر کردم که ما مردیم دیگه. (انقدر شوکه شده بودم که زدم نوشته هاش بره 🙂 ) برای همین گفتم کاملا حق داشتیم ازش بترسیم
اره، به نکته خوبی اشاره کردی!
منم از بس شوکه شده بودم که یه ساعتش یادم نبود چه اتفاقاتی افتاد زدم از تو یوتیوب دوباره دیدم :دی
به نظرم بازی میخواست با بقیه بازی ها متفاوت باشه و پایان بازی هم همین رو نشون میده و خیلی بیش از اندازه پیچیده است و برای اینکه یه نفر به تنهایی بتونه به همه داستان بازی اشراف کامل داشته باشه حد اقل باید دو بار بازی رو تموم کنه
اره موافقم ولی نمیتونه نکته منفی به حساب بیاد.
نکته منفی نیست به هیچ وجه ولی یادتون باشه که پایان های مبهم و چند وجهی الآن از بعد از بازی دایزنرد که اوج این کار بود داره همه گیر میشه و این خودش خسته کنندست
حالا تو این بازی یکم توهمات و فلسفه و از این چیزا چاشنی کار کردن تا بازیباز هرچه بیشتر تو کف بمونه
بیچاره بازیباز همش باید تو کف بمونه!!!
مطلب بسیار جامع و کاملی بود. به خیلی از سوالاتم پاسخ داد. دست شما درد نکنه.
اقا دمت گرم. بازی خیلی خفنی بود. نسبت به بازی هایی که الکی نمره بالا میگیرن و نه داستانی نه گیم پلی . فقط قایم میشی تیر میزنی. بازی بی نمک gears of war
سلام
واقعا یک شاهکاره.
واقعاااااااااااااااااااااااا
و داستانش هم بسیار عالیه.
ولی هنوز سوال های زیادی هست مثلا:
چرا با دست کاری کردن سایفون لوتس ها باید میمردند؟ یا
بوکر در سال ۱۹۸۴ نیویورک را در آتش دید در حالی که شما گفتید الیزابت ۶ ماه بعد از زمانی که با سانگبرد رفت دریچه ای به زمان دزدیده شدنش باز کرد.(کلا این قسمت یعنی چه؟) لطفا توضیح دهید
لطفا هر چهزود تر جواب سول های من را بدهید .(هر کی میتونه بگه)
یا
آیا بوکر آنا و خاطرات قبلی اش را هنگام بازی به یاد می آورد(و جنگ را)؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خواهش میکنم جواب بدید.
سلام
چرا با دست کاری کردن سایفون لوتس ها باید میمردند؟ خب این چیزیه که زیاد ریزه کاری روش نشده. تو یکی از Voxophone ها هم میگن که مرده به حساب نمیاد و تو همه دنیاها پخش شدن. زیاد وارد جزئیات نشدن و به نظرم نباید روش زیاد حساس شد. یه چیزیه که بازی بهمون میگه و باید قبولش کنم.
بوکر در سال ۱۹۸۴ نیویورک را در آتش دید در حالی که شما گفتید الیزابت ۶ ماه بعد از زمانی که با سانگبرد رفت دریچه ای به زمان دزدیده شدنش باز کرد.(کلا این قسمت یعنی چه؟) لطفا توضیح دهید
خب این هم برمیگرده به دنیاهای بینهایت. ممکنه تو یه دنیا 6 ماه بعد حمله صورت بگیره و تو یه دنیای دیگه اونهمه سال طول بکشه. به عبارت دیگه اون دنیایی که تو اون ما آمریکا رو در سال 1984 دیدیم که مورد حمله واقع شده با اونی که 6 ماه بعد مورد حمله واقع شد متفاوت بود. دو دنیای متفاوت بودن.
آیا بوکر آنا و خاطرات قبلی اش را هنگام بازی به یاد می آورد(و جنگ را)؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه
چرا به یاد نمی آورد؟
به خاطر سفر بین بعدی،اون نقل قول اول بازی برای همینه. ذهن شخص مورد به سختی تلاش میکند خاطراتی را به یاد بیاورد که در اصل وجود ندارد.
توضیحات بیشتر رو فکر کنم تو یکی از سوالها جواب دادم.
سلام
خیلی عالی و کامل بود من امروز این بازی رو تموم کردم راستش اگه این داستانی که شما تعریف کردین رو نمیخوندم باید حالا حالاها بوق میزدم چون چیز زیادی از بازی نفهمیده بودم
—————————–
یه خواهش از دوستانی که پیام من رو میخونن دارم !!
میشه یه خلاصۀ مفید از داستان بایوشاک 2 رو هم تو سایت بذارین مخصوصاً انتهای بازی که حالتهای مختلفی داره . . . راستش چند سالی هست فکرم رو مشغول کرده ممنون میشم
با تشکر
ممنون
اگه انگلیسی بلدی اینجا میتونی بخونی داستانش رو:
http://en.wikipedia.org/wiki/BioShock_2#Plot
الان خودمم زیاد از داستانش چیزی تو ذهنم نمونده چون به اندازه نسخه اول و اینفینیت خوب نبود. اگه تابستون بود و وقت داشتم ترجمش میکردم ولی حیف… 😀
چی شو نفهمیدی؟
بچه ها یه سوال این بازی چند پایان داره؟
یا بهتره بگیم آیا بیشتر از یک پایان داره؟
یدونه پایان داره.
سلام داداش دستت درد نکنه خیلی اطلاعات سودمندی دادی ولی من یه جا گیج شدم
تو صجنه ی اول آخرای بازی نشون داده میشه که دختر و بده غرضت پرداخت شه…دختر نوزاد …دختر و بر میگردونه لوتیوس میگه غرضت پرداخت شد کامستاک گناهانت رو بخشید در بسته میشه درو دوباره باز میکنی تو قایق با الیزابتی دوباره الیزابت جمله معروغه رو میگه دختر رو برگردون غرضت پرداخت شه که بوکر عصبانی میشه میگه من دختر و (نوزاد) دادم نه اینکه برم کلمبیا الیزابت و بیارم همین موقع دوباره دماغش خونی میشه…خوب سوال اینه اگه غرضش و پرداخت کرده چرا بیست سال بعد دوباره خواسته بره کلمبیا دختر رو برگردونه؟؟؟که غرضش و بده مگه بازغمار میکرده واقعا مخم داره میترکه الان تو این شرایط گیج شدم شرمنده اگه توضیح بدید ممنون میشم….
سپاس…
سلام
20 سال بعد لوتس ها از بوکر میخوان که بره الیزابت رو برگردونه. اینجا بوکر باز هم جمله دخترو بیار قرضتو پرداخت کن رو میشنوه که در اصل به خاطر سفرهای بین بعدی است که خاطراتی از گذشته رو به یاد میاره. اون جمله برای دادن آنا کوچولو گفته شده ولی بوکر که به کلمبیا میاد تصوراتی از اون جمله تو ذهنش مونده که به اشتباه فکر میکنه اون جمله برای اینه که الیزابت رو بدزده تا قرضاش پرداخت بشه. در واقع این کار رو سازندگان بازی عمدا اینطوری کردن که در کل بازی گیمر فکر کنه جمله دخترو بیار قرضو پرداخت کن برای اینه که بوکر الیزابت بزرگ رو بدزده تا قرضاش پاک بشه که در آخر بازی متوجه میشیم منظور اون جمله دادن آنا به لوتس ها هست.
به عبارت دیگه باز قمار نمیکرده و دیگه قرضی نداشته و برای این میره کلمبیا الیزابت رو بدزرده چون بعد از اینکه آنا رو فروخته 20 سال تو غم زندگی کرده تا اینکه لوتس ها بهش پیشنهاد دادن که با باز کردن Tear میتونن اونو ببرن کلمبیا تا الیزابت رو برگردونن به دنیای خودش.
امیدوارم قانع شده باشی چون توضیح دادنش سخته 😀
چرا میخاسته الیزابتو برگردونه به دنیای خودش ؟؟
سلام آقا حسین دستت درد نکنه
آره حالا کامل فهمیدم کامل گیج شده بودم چون چک پوینت آخر رو رفتم تا آخر بازی برای یه بار دیگه هر چی خونده بودم پرید کلا دم همتون گرم یه سرچ زدم بعد اینکه بازی تموم شد این سایت بالا اومد دهن باز موند….از همچین توضیح های کاملی، شما هم که محبت کردی کاملش کردی
کلا اگه آدم زیاد گیر باشه مثل مبحث اول مرغ بود یا تخم مرغ میفته
سپاس فراوان
اره، من اونقدر بهش فکر کردم که دیدم مغزم داره اذیت میشه و بازی رو پاک کردم برای یه مدتی (برای همین ادامه عکس ها رو نذاشتم هنوز!) شبا خوابشو میدیدم همش 😀
ایشالا کاملش میکنم ولی.
خیلی خیلی عالی و کامل بود . تازه الآن دقیقا فهمیدم کی به کیه . . .
مرسی . . .
آقا قضیه ی این جمله چیه؟ : Are you afraid of god?
no, but i’m afraid of you!
این جمله در اصل اواخر بازی رد و بدل میشه که بوکر قدرت الیزابت رو دیده و برای همین میگه ازت میترسم.
در واقع نشون دهنده قدرت الیزابته
دلیلش به نظر من اینه که بعد از اینکه الیزابت tear از نابودی نیویورک به بوکر نشون میده بوکر متوجه میشه که الیزابت اگر جانشین کامستاک بشه نیو یورک را نابود میکنه و تنها راهی که از نابودی نیو یورک جلو گیری کنه اینه که قربانی بشه و همین که بوکر قراره به خواطر الیزابت قربانی بشه اونو از الیزابت میترسونه؟
خیلی ممنون بابته شرح داستانه بازی . منم مثله خیلی های دیگه گیج شده بودم تا اینکه توضیحاته شما رو خوندم وتازه در باغ قرار گرفتم!
فقط یه سوال داشتم چطور می شد دقیقا که این آدمها از اتفاقهای مختلفی که در بعدهای مختلف براشون می افته سر در میاوردن ولی نمیتونستن دقیقا به یاد بیارن؟
یعنی اونا چطوری بعدهای هم زمانشونو حس می کردن در حالی که نبودن توشون؟ مثل کاری که لوتسها با بوکر کرده بودن برای همین
اگه می شه برام توضیح بدین بدجوری این سوال منو درگیره خودش کرده.
پیشاپیش ممنونم.
ممنون امیر جان
راستش دقیق منظورتو نفهمیدم :دی
سوالتو یه جور دیگه بپرس! کدوم کاری که لوتس ها با بوکر کرده بودن؟ اگه منظورت اینه که چطوری آوردنش به یه بعد دیگه که باید بگم با استفاده از قدرت الیزابت که میتونه بین بعدهای مختلف Tear یا یک شکاف باز کنه.
کلا یه بار دیگه سوالتو دقیق بپرس!
سلام من یک سوال داشتم چرا بوکر وقتی لوتس ها او را به دنیا ی کلمبیا بردند چیزی از دنیا ی قبلی خود به یاد نمی آورد اما وقتی با کمک الیزابت به بعدی دیگر رفت اتفاقات بعد قبلی خودش را به یاد داشت.
این یکی از سوالهایی که من جوابی براش ندارم و جزو رازهای بازی هست که کاملا بهش جواب داده نشد.
باید ببینیم در DLC های بعدی مشخص میشه یا نه.
اول تشکر کنم به خاطر توجهتون .
من خودمم وقتی می خوام این سوالو مطرح کنم مغزم می خواد منفجر بشه!
ولی سوالم یه چیزی تو مایه های سوال دوسته عزیزمون badsector که چطور می تونستن خاطراته بعده دیگشونو به یاد بیارن دقیقا ؟ یه مثاله دیگه مربوط به چن لی که وقتی الیزابت و بوکر یک tear به بعد دیگه ای از زمان باز کردن دیدن که چن لی فکر می کنه مرده!
البته شما درواقع جوابه منو دادین در جوابه دوسته عزیزمون badsector و بسیار سپاسگذارم.
dlc چیه دیگه؟؟؟؟
محتوای اضافی که اگه سازنده بازی اونو بسازه میشه دانلود کرد و روی بازی نصب کرد تا مراحل جدید اضافه بشن.
یه دنیا دمت گرم یعنی ترکوندی پسر وقتی اینهمه زحمت کشیدی و داستان کامل بازی رو گذاشتی
خیلی مردی به مولا
فقط یه چیز کوچولو من انگلیسیم اصلاً خوب نیست و اون لینکی که واسم گذاشتی برای داستان بایوشاک 2 رو اصلاً نفهمیدم نمیتونی یه خلاصهای از داستان با انتهاش رو پست کنی همین جا
خیلی ممنونت میشم
به مولاکه به مولاکه به مولاکه کارت خیلی درسته
باور کن نمیشه تو یکی دو سطر گفت و الان هم واقعا به شدت کمبود وقت دارم! این هفته پیش رو 4 تا امتحان دارم! بعد اونم امتحانای پایان ترم شروع میشه.
ایشالا بعد از امتحانا که میشه حدودا 1 ماه و نیم دیگه حتما داستانش رو کامل میذارم
آقا به مولا که دمت گرم
دستت درد نکنه
یه سؤال بی ربط؟
نظری واسه یادگیری سریع زبان انگلیسی داری؟
ممنون
پیشنهاد من رفتن به کلاس زبان کانون زبان ایران هست. خیلی خوبه
ممنون ولی احساس میکنم خیلی خنگم
حتی اگه یک کلمه هم ندونی پاشو برو کلاس زبان. اونجا سطح بندی داره و پایین سطح هم که شده شروع کن بعد از 2 سال مثل بلبل انگلیسی حرف میزنی. اگرم سنت زیاده هم خجالت نکش مثل مرد برو سر کلاس فوقش چند جلسه اول خجالت میکشی بعد از یه مدت که زبانت فول شد اونوقت میفهمی که باید زودتر از اینا میرفتی کلاس زبان!
الان اونجایی که من میرفتم همسنای بابام با بچه دبستانی ها سر یه کلاس بودن و داشتن زبان یاد میگرفتن.
آقا دمت گرم حسابی حال دادی.. ینی تا حالا اینقدر یه بازی بهم نچسبیده بود. تمام ابهاماتم برطرف که شد هیچ تازه خیلی چیزایی که نفهمیده بودمو هم فهمیدم. خدا خیرت بده.
حسین جان خیلی گلی داداش ایول داری به مولا
این کلاسهای زبانی که گفتی طرفای نارمک یا سعادت آباد هم داره که نزدیک به اینجا ها باشه
من به هردو جا دسترسی آسون تری دارم
دمت گرم داداش
ممنون میشم اگه اطلاع داری بهم بگی
من تهران نیستم و اطلاعی ندارم ولی هرجا میری حتما کانون زبان ایرانیان باشه.
من این بازی رو تموم کردم، گیم پلیش عالیه، اسلحه هاش عالین، شخصیت پردازیش حرف نداره،داستان بسیار مرموز و عجیب غریبی هم داره!! تا این تحلیل نخونده بودم خیلی جاهاش برام گنک بود، ممنون از تحلیل عالیتون…اونجایی که آخر بازی الیزابت و بوکر خودشون تو اسکله دیدن مال کی بود؟ تو بازی همچین سکانسیس یادم نمیاد!!! کلأ داستانش رفته رو مخم، باید یه بار دیگه بازی کنم تا حالیم بشه چی به چیه…
ماله کی بود یعنی چی؟ :دی ماله آخر بازی بود دیگه!
منظورتو نفهمیدم
منظورم اینه که تو بازی همچین جایی یادم نمیاد!! آ خه کجای بازی بوکر و الیزابت باهم تو همچین موقیعتی بودن که تو آخر بازی الیزابت اونارو به بوکر نشون داد؟
بعدشم اون مرده که اول بازی تو قایق بوکر تا فانوس دریاییمی برد صورتش مشخصه که سیاه پوست بود، پس اون لوتس نیست! پس کیه اون؟
داش حسین داستان این بازی بدجوری رو مخمه…خیلی چیزاش جوردرنمیاد
معلومه که اونقدر بهت شوک وارد شده بود پایان بازی که اصلا نفهمیدی چی شده! یه بار دیگه پایانشو ببین!
خود لوتسه، آخر بازی دوباره اون صحنه نشون داده میشه و قیافش معلومه که لوتسه
پس چرا تو اول بازی سیاه پوسته داداش؟
دیگه اونو نمیدونم، برای رد گم کنی کردن شاید. زیاد سخت نگیر قشنگ معلوم نبود قیافش
راستی شما فقط تو خط بایوشاکی یا بازیای دیگه روهم به این خوبی زیرورو می کنی آقا حسین گل؟
نه من همه بازیها رو اینطوری زیرورو میکنم. کلا من کم بازی میکنم ولی کامل بازیشون میکنم!
خلاصه دمت گرم، کارت عالی بود،
سلام
یه سئوال برام پیش اومده:
چرا کامستاک بخاطر سفر های زیاد در زمان(به وسیله سایفون)پیر شده ولی لوتس ها با اینکه در هر مرحله از بازی میشه اونا رو دید که در سفر زمان میکنند و پیش ما میان،اصلا پیر نمیشن؟
بعد یه سئوال دیگه
اینکه آخر بازی ما از شهر زیر آبی میایم بالا و در رو باز میکنیم و داخل میشیم.تعداد زیادی فانوس میبینیم و در جلوی هر فانوس یک بوکر و آنا/الیزابت هستند که راه میرن و حرف میزنن و یا مدوند.این فانوس ها همون دروازه ی دنیاهای مختلفن؟
و این جور که من فهمیدم این بازی دقیقا بر پایه علم و فیزیک درست شده.
راستی
اون جا که سانگ برد الیزابت رو میبره و ما میبینیم که یهو 6ماه میگذره.وارد یه جایی شبیه به قلعه میشیم و مردمی رو میبینیم که همه یک جور کلاه شبیه هم سرشونه وهمه هم غمگینن.اون کلاه ها چی هستن؟و چرا وقتی اون مردی که کلاه چراغی داره مارو میبینه و ناپدید میشه اونها بهمون حمله میکنن؟
ببخشید طولانی شد اگه میشه یاهومو ادد کنید و اونجا خبر بدید
خب اینو خیلی راحت میشه توجیه کرد! کامستاک بیش از اندازه از سایفون استفاده کرده ولی بقیه نه. لوتس ها هم به خاطر دستکاری سایفون توسط فینک تو دنیایها مختلف پخش شدن. یعنی به طور عادی تو زمان سفر نمیکنن که مثل کامستاک پیر بشن.
بله به منزله دروازه های دنیاهای مختلف هستن.
اون سوال آخر فکر نکنم دلیل خاصی داشته باشه یا من زیاد بهش توجه نکردم. فقط خواستن به بازی تنوع بدن به نظر من.
چقدر سریع!!!!!!!
تاحالا هیچ جا اینقدر سریع جواب نگرفته بودم
جناب تو یاهو اددم کن یه کار مهم باهات دارم
یه سئوال دیگه:
کامستاک چرا اصلا شبیه بوکر نیست؟
با این که میدونه بوکر خودشه اما چرا میخواد اونو بکشه؟
اون 123 بار که بوکر برای پیدا کردن الیزابت تلاش کرده..فقط اون بار آخر موفق شد یا اینکه قبلش هم موفق شده بود و کامستاک از دنیاهای مختلف این کارو باهاش کرده؟
مرسی اینقدر با دلیل جواب میدی
منظورم از کشتن خودش اینکه:
مگه بوکر ریشه ی کامستاک ها نیست؟
پس چرا کامستاک میخواد ریشه خودشو بکشه که خودش هم تو همه ی دنیا ها نابود بشه؟
روانیه دیگه
(راستی یکی از دوستام میگه که لوتس ها ساخته ی زمان هستند و اصلا سفر در زمان آنها بدون هیچ وسیله ایه.یعنی اگه حتی سایفون یا وسیله زمان ساخته نمیشد ،باز اینها میتونستند در زمان سفر کنند،درسته آیا؟)
ببین کامستاک میخواد بوکری رو بکشه که غسل رو قبول نکرده. درواقع ریشه خودش نیست. اگه قبل از غسل بوکر رو میکشت با این کار خودش هم نابود میشد. ولی الان میخواد بوکری رو بکشه که غسل رو قبول نکرده و مسیر با خودش که غسل رو قبول کرده متفاوته!
آخر بازی که الیزابت بوکر رو میکشه در واقع ریشه اصلیه یعنی قبل از غسل.
این حرف دوستت نصفش درسته نصفش غلط. یعنی به کمک سایفون در ابتدا جا به جا میشدن (یعنی وجود سایفون لازم بود) ولی بعد از اینکه فینک سایفون رو دستکاری و خراب کرد وجود اینها تو دنیاهای مختلف پخش شد و دیگه از این به بعد به سایفون نیازی نداشتن. برای همین به راحتی میتونستن در یک چشم به هم زدن از یه دنیا به دنیای دیگه ای برن یا از یه جا غیب بشن یه جای دیگه پدیدار بشن.
نمیشه با این قطعیت گفت که اصلا شبیهش نیست! کامستاک که صورتشو ریش گرفته و پیرترم هست و شاید حتی سایفون باعث ایجاد تغییراتی تو قیافش شده باشه! اینا سوالاتیه که خیلی راحت میشه توجیهشون کرد! کلا طوری بود داستان که میشه هرنوع برداشتی که خودت دوست داری رو بکنی.
میخواد بوکر رو بکشه چون میدونه الیزابت رو میخواد ازش بدزده. در صورت کشته شدن بوکر مشکلی برای کامستاک پیش نمیاد.
نه دیگه. قبلا موفق نشده بود. بار 132م موفق شد. اینکه چرا تو این بار موفق شده دلیل واضحی براش نیست.
شرمنده وارد بحث میشم، ولی کامستاک درصورتی میخواد بوکر بکشه که بوکر بنا به در خواست لوتس ها بخواد بیاد به کلمبیا، وگرنه در دنیای خود بوکر و توی نیویورک بوکر داره زندگی خودشو میکنه، البته در غم فراغ دخترش آنا
merC
از شما هم ممنونم
سلام داداش سلامت باشی
خواستم ببینم فلسفه رنگ اسلحه ها تو این بازی چیه؟
بعضیا قرمزن بعضیا آبی؟
مثلأ تو بازی devil may cry اسلحه های آبی مال فرشته ها و اسلحه های قرمز و آتشین مال شیاطین بودن، اینجام معنی اونجوری دارن؟
تو این بازی قدرت اسلحه ها رو نشون میده. اسلحه های قرمز از بقیه قوی تر هستن
دوستان درود٬ من این بازی رو دانلود کردم و خوب هم اجرا میشه اما یک پوشه دارم بنام Bioshock Infinite DLC Pack که شامل دو پوشه Binaries و DLC هست. در DLC پنج پوشه دارم:
Birdseye
ChinaBroom
IndustrialRevolution
SeasonPass
UpgradePack
آیا کسی هست لطفا راهنمایی کنه که محتویات این پنج پوشه را کجای فایل نصب شده باید کپی کنم؟
احتمالا باید تو همون فولدر اصلی بازی بریزی. ضمنا اونجایی که دانلود کردی باید نوشته باشه. تو اون سایته هم این سوالت رو بپرس.
سلام.
این مطلبتون رو خوندم خیلی عالی بود تمام سوالاتم هم در مورد بازی بر طرف شد اگر امکانش هست داستان بازی Metro Last Light رو هم مثل این مطلبتون بزارید
حتما این کارو رو خواهیم کرد بعد از امتحانات
عالی و کامل بود ، نمونش رو توی سایت های خارجی ندیدم
میتونم ازتون بپرسم رشتتون چیه؟ کدوم دانشگاه؟
مهندسی نرم افزار (کارشناسی) دانشگاه پیام نور اردبیل – ترم 4
چون کامستاک دیگه نیست بعد مردن بوکری که غسلو پذیرفته، در نتیجه الیزابتی هم نیست. کلمبیایی هم نیست. در اینصورت همین تصمیم باعث میشه که روی زندگی کل مردم کلمبیا و کنگره آمریکا که به کامستاک دستور دادند برگرده به مرزهای آمریکا و … هم تاثیر میذاره. انگار اونا اصلا همچین چیزی رو نمیدونند. با توجه به همین سفر های بین بعدی، بوکری که میمیره در آخر همه چی یادشه دیگه، هم میدونه آنا کیه هم میدونه الیزابت کیه و … پس این یعنی اون بوکری که هیچوقت غسل نکرد و دخترشو نفروخت دیگه هیچ کدوم از اون اتفاقات یادش نمیمونه (یا اصلا هیچکدوم از اونا اتفاق نیفتاده!)
حالا مسئله اصلی اینجاس. الان تکلیف لوتسی ها چی میشه؟ اونا دستگاهشونو اختراع میکنند؟ اونا چی اونام چیزی از ماجرات بایوشوک یادشون هست یا نه ؟ از کجا معلوم اینبار که این سایفون رو اختراع کردند، اینبار به یکی دیگه ندن و یه شهر دیگه نره هوا، البته اونموقع کسی دیگه دنبال الیزابت یا همون آنا نیستش ولی قبلا گفتیم که لوتسی ها توی همه زمان ها و مکان ها هستند. پس یعنی هم تو گذشته هستند هم تو آینده. پس میدونستند که اون بوکری که خودشون فرستادند نیویورک دقیقا قراره بمیره. با این حساب همه اینا یادشون میره؟
یکم این قضیه واسه من پارادوکس داره.
بهتر نبود به جای اینکه بوکر رو بکشند یه جورایی لوتسی ها رو از بین میبردن؟ اون موقع دیگه کسی نبود که دستگاهی اختراع کنه که کامستاک باهاش آینده رو ببینه و اسم خودشو پیامبر بذاره. اونموقع دیگه کامستاک خودش میتونست بچه دار شه و اصلا دیگه کلمبیا به وحود نمی اومد و شاید توی هر دو تا جهانی که یکی کامستاکه و دیگری بوکر، آنا هم توی جفتشون باشه.
کلا هیچ سوالی تو این بازی جواب قطعی نداره و همش تئوری هست
سلام
یک سوال … بوکر بچه اش رو به لوتس ها فروخته و قرضش رو پرداخت کرده. حالا لوتس ها پشیمون میشن و برمیگردند تا بوکر ، الیزابت رو از کلمبیا بر گردونه. اما این موقع که دیگه قرضی بده کار نبوده که بخواد با این کار قرضش رو بده؟ و یا اینکه چه دلیلی داشت که بوکر بره و الیزابت رو نجات بده؟
تو کامنت های قبلی و تو خود پست در این مورد توضیح دادم.
یه پارادوکس دیگه اینه که ما کامستاک رو کشتیم، از همه جهان ها پاکش کردیم.
اگه کامستاک نباشه، دیگه کسی نیست که به فینک بگه که سایفون رو خراب کنه تا لوتسی ها بمیرند.
در اینصورت لوتسی ها هیچوقت توی همه زمان ها و مکان ها پخش نمیشوند.
اما در حال حاضر و قبل کشتن کامستاک یا بوکر توی اون غسل اونا توی همه زمان ها و مکان ها و توی همه دنیا ها هستند.
پس اگه ما کامستاک رو بکشیم، یعنی دیگه اونا نیستند. این خودش با چیزی که بازی میگه پارادوکس بزرگیه.
+ از کجا معلوم سایفون رو که ساختند ندن یکی دیگه استفاده کنه و …
حالا راه حلش اینه که با پاک کردن لوتسی ها از همه جهان ها دیگه این پارادوکس هم به وجود نمی آد، اونموقع کامستاکی که غسلو قبول میکنه هم هیچوقت کلمبیا رو نمیسازه و هیچوقت آینده رو نمیبینه، و به خودش هم پیامبر نمیگه.
اگه صاحب دختری به نام آنا شه میتونه اونو با محبت بزرگ کنه و دیگه هیچوقت قمار نمیکنه و تو قرض نمیفته و بعد غسل به کلی یه آدم پاک میشه. اینطوری آنا خوشحال تر نبود؟
تا اینکه الان بوکری که غسل نکرده و همچنان قمار کرده و تو قرضه پدرش باشه؟ با اینکه اونو نمی فروشه اما همچنان قرض هاشو از کجاش میاره؟ از کجا معلوم اگه قصدش واسه فروش بچه بود مجبور نشه به یکی دیگه بفروشه ؟ (که این احتمالش کمه)
با این حساب آنا هم از داشتن پدری که پولی در بساط نداره و توی جنگ ها کلی آدم کشته خوشحال تره یا حالت اول؟ الیزابت هم اینو باید میدونست.
چقدر سئوال :دی
یه بازی ساختن مردم گیجشن(خودم از همه گیج تر)
بچه قالب وردپرس رایگان سراغ دارین؟
برای یه سایت شخصی میخوام
با اینکه به اینجا ربطی نداره ولی ایندفعه رو جواب میدم:
http://www.dbstheme.com/
مرسی داداش
چرا اصا تو یاهو نمیای؟
گرین لوما دیدش اومده بزار
بجونه تو اون دیدش همون جدیدش هست
حسش نیست :دی
لینکشو بده. من از یه جایی میگرفتمش که الان مدتیه برام باز نمیشه
اوه اوه…
چقدر مطالب داشت داستان بازی و من نمیدونستم.
حتما خیلی واسش وقت گذاشتی..
جا داره واقعا بابت زحماتت بگم “ممنون”
مرسی دوست عزیز.
من هم جا داره به سازندگان بازی بگم “ممنون”!
من که هم به اونا هم به شما یه ممنون میگم به شکل زیر
مـــــمــــنــــــونـــــــــــــــــــــــــنـــــــــــــــمــــــــ
این لوتس ها روح بودن یا زنده؟….من که میگم روح بودن….ولی حالا بوکر چجوری اینارو میدید……الیزابت هم همین طور…..اسن چجوری مردن……بعدشم اگه روح بودن چجوری با قایق بنده خدا رو آوردن کلومبیا؟؟؟
در متن توضیح داده شده. شما قسمت لوتس ها که بودند رو بخون
پیر شدم.این دستگاه لوتس ها عجب چیزیه؟
مگه الیزابت قدرت ایجاد tear رو نداشته؟
پس چراموقعی که تو برج بوده ویا موقعی که باbookerبوده از اون ها برای فرار استفاده نکرده؟
تو مقاله گفته شده. سایفون قدرت الیزابت رو محدود کرده بود…
جالب بود ممنون
زخمی که روی سر کامستاک تو عکسا بود همان تومورهاش بود ؟
من تا الان بازی رو6بار تومم کردم با دجه سختی های متفاوت انتخاب های متفاوت وDLCهای متفاوت این اخر ماد1999رو بازی کردم
با تشکر از اقای کن لوین
وشما که داستان رو موشکافی کردی من تا حالا11مغاله مختلف و به چاپ رسیده از خوندم و با اطلاعات شما بررسی کردم اکثر پاسخ های شما درست ودقیق بود. ممنونم
دقت نکردم ولی شاید همون باشه. چیز مهمی نیست D:
راستی یه انتخاب دیکه رو هم جا انداختی در مرحلهSoldier’s Fieldوقتتی هنوز نشناختنت تو عروسک فروشی که کناره اسباب بازی اسب های گردان است یه اسلحه شاتگان جدید است که موقه برداشتن ان 2گزینه ظاهر میشه 1برداشتن اسلحه2ترک اسلحه که با برداشتن اسلحه پلیس کنار ویترین اسلحه به ما حمله می کنه.
ممنون نمیدونستم خودمم. ولی فکر کنم با اون انتخابهایی که من گذاشتم فرق میکنه چون اونا در طول داستان بازی بودن ولی اینکه تو گفتی یه چیز اضافیه.
به هر حال ممنون که گفتی
آقا دمت گرم،خیلی ممنون
باسلام..یه سوال داشتم..ما میدونیم که آنا یا الیزابت یه نفر هستند وآنا یا الیزابت دختر بوکر اصلی(قمارباز)هستند که بوکر به خاطر باختن مجبور میشه دخترش رو به لوتس بده،حالا یه سوال پیش اومد زن بوکر اصلی کیست؟
مشخص نشده ولی فکر کنم اگه درست یادم مونده باشه وقتی الیزابت از بوکر میپرسه میگه که موقع به دنیا اومدن انا مادرش مرده…
آقا متشکر! من با این که خیلی ادعای زبان داشتم… آخر بازی دهنم باز مونده بود! فقط یه نکته ای…اگه دقت کنید تو هیچ یک از این tears الیزابت یا بوکر تغییر نمی کردن… چرا تو آخرین مرحله اینجوری شدو بوکر برگشت به قبل؟ راستی مادر الیزابت کلا تو داستان نبود؟
سوالت رو دقیق متو.جه نشدم. یک جور دیگه بپرس…
کی تغییر کرد؟
مادر الیزابت رو هم همین چند کامنت قبلی توضیح دادم
من یه سوال دارم اول بازی که میایم به کلمبیا یه روحانی کلمون رو تو اب میکنه.بعدش دوباره تو کلمبیا بیدار میشیم.اون مکان هیچ شباهتی به اونجایی که اخر بازی بود نداشت.اون غسل اول بازی چی بود؟مطمئنا غسلی که اخر بازی بود نبود.
لازم نیست که فقط تو یه جا غسل کرد. جاهای مختلف میشه غسل کرد. اون غسل اول هم برا این بود که هرکس میخواد وارد کلمبیا بشه یه بار غسل داده مشیه و بعد میتونه وارد بشه…
در ضمن این چند تا dlc واسه بازی اومده رو رو بازی کردین؟ادامه ی داستانه ایا؟
نه اینا چیزای اضافست که به درد هم نمیخوره! من خودم که دانلود نکردم.
ولی در آینده قراره DLC داستانی برای بازی بیاد که هنوز معلوم نشده چی هستن
به نظرم اون قسمتی که بعد از Credits نشون میدن.کاملا مطابقت داره با داستان.چون بوکر رو از نطفه نکشتن و مطمئنا بوکری هنوز هست.که شاید بچ ای به نام انام داشته باشه.در ضمن تو بازی اون جور که اخر بازی میگه با قبول کردن غسل و با قبول نکردن غسل واسه هر کدوم یه دنیا پیش میاد یعنی در این صورت واسه هر میلی ثانیه حرکت هم باید یه دنیای دیگه درست شه دیگه.یا فقط موقع غسل تعمید اون دو دنیا درست میشه.؟ در ضمن اون غسل تعمید اول بازی هیچ تاثیری تو داستان نداره. ؟
برای هر تصمیم دنیاها به وجود میان، که میلی ثانیه نه ولی میشه گفت هر دقیقه یه تصمیمی گرفته میشه.
اون غسل اول بازی هم فکر نکنم تاثیری داشته باشه.
میگن خود نویسنده داستان این بازی بعد یه مدت مخش هنگ میکنه الان بستریه :دی (شوخی)
راستی تو تیتراژ پاسانی یه ویدیو کلیپ نشون میده از یه دختر پسر به آهنگ خیلی قشنگ مخونن
کسی میدونه اون آهنگو چطور میتوتم پیدا کنم ؟ (دقیقا همونو)
خدایش هاااااااا
کارتون خیلی عالی بود من اول بازی رو تموم کردم یه چیزایی هم از بازی فهمیدم اما اخرش اتفاقاتی که افتاد و بوکر با الیزابت یا همون آنا رفتن داخل همون فانوس تازه فهمیدم که این بازی داستان جالبی داره باید اخرش رو فهمید اما چون زبانم یکم ضعیفه نصفش رو فهمیدم اما بقیش موند که مطالب شما رو کامل و ریز خوندم و فهمیدم قضیه بازی چیه
بازی به نظر من بسیاااااااااااار عالی بود و با موضوع جالبی هم داشت برعکس بیشتر بازی های دیگه که فقط باید آدم بکشی
خیلی عالی بود ممنون
با تشکر از زحماتتون
حال لوتس ها شخصیت بدی بودن یا نه ؟
مقصر بازی کدوم بود بوکر یا لوتس ؟
راستی این لباس های قرمز و آبی ربطی به لباس های انگلیس و آمریکا نداره در زمان انقلاب (قرمز و آبی)؟
به نظر من بد نبودند و آخر بازی سعی کردند خوب باشن.
مقصر هم برمیگرده به دیدگاه بیننده. به نظر من هر هم بوکر و هم لوتس ها در آخر رستگار شدند.
نمیدونم شاید داشته باشه. من که وقتی دیدم اینطوری فکر نکردم.
شنیدم قراره dlc برای بازی بیاد اگه میشه برای dlc هم یک پست بنویسید
آره به زودی خبرش میاد و حتما مینویسم.
این اخرییه دیگر مزاحم نمیشم
بازی دیگه ای هست که داستانش از این بهتر باشه
کدام بازی بهترین داستان رو داره بریم بازی کنیم
نسخه اول رو اگه بازی نکردی بگیر بازی کن که شاهکاره.
تنها چیزی که من نفهمیدم اینه که: کدوم واقعیه. بوکر یا کامستاک؟ اگه کامستاک واقعی(بوکر غسل رو قبول کرده) بوده پس بوکر از یک دنیای دیگه اومده یعنی این دو نفر در دنیا های مختلف بودن.. پس اگه لوتس سراغ بوکر نمیومده بازم نیویرک خراب میشده؟ یا در دنیای کامستاک خراب میشده؟
اصن زده به سرم دیونه شدم =))
هر دوتا واقعی هستن.
خراب میشده ولی فقط در دنیای خود کامستاک.
کلا هرچی بیشتر بهش فکر کنی بیشتر اذیتت میکنه!
سلام
اولا دمت گرم کارت عااللییه
دویما تورو اون کسی که میپرستی تورو روح زنده یاد کامستاک بایوشاک 1 و 2 رو هم ترجمه کن
با تشکر بیگ ددی :دی
کامنت باحالی بود، خوشم اومد 😀
ولی به جان خودم نمیشه! عوضش گشتم برات از یه جای دیگه داستان شماره اول رو پیدا کردم:
http://forum.bazicenter.com/thread24423/
داستان شماره 2 هم جلوی اینا بوقه.
دمت گرم داوش خیلی حال دادی ایشالا تو بایوشاک بعدی جبران کنم :دی :*
چرا لوتس ها هم به بوکر کمک کردن هم به کامستاک
پس چرا لوتس ها هم به بوکر کمک کردند هم به کامستاک)بوکر پریم(
متنو کامل نخوندی! اول به کامساتک کمک کردن ولی بعدش پشیمون شدن. داستانش کامل تو متنی که نوشتم هست حوصله کن ههمه رو بخون
در کل بازی بدی نبود
حسین جان شما چند سالته.واقعا تبریک میگم اینهمه حوصله به خرج دادی.شما و دوستان بیشتر به نقل داستان و ابهاماتی که برای دیگران مشهود بود اشاره کردید.اما واقعا فلسفه این داستان چیه ؟ میخواد چی به ما بگه؟و آیا فقط یک داستان تخیلیه؟
سلام و 20 سالمه!
مطئمنا صرفا یه داستان تخیلی نبوده. بستگی داره گیمر چه برداشتی کنه ولی مثلا پیش پا افتاده ترین چیزی که میشه ازش برداشت کرد اینه که یه تصمیم چقدر میتونه تو زندگی انسان تاثیر داشته باشه!
سلام آقا حسین . متنی که نوشتی شاهکاره ولی نمی خوام گیر بی خود بدم فقط یه اشکالی تو متن هست اونم اشکال که نه یه جایی رو فکر کنم جا انداختی اگه توجه کنی بعد از پایان بازی وقتی دوباره می خوای بازی رو از مرحله ی آخر لود کنی می نویسه فانوس دریایی قسمت دوم در صورتی که من هرچی گشتم هیچ اشاره ای به قسمت اول این مرحله نشده اگه ممکنه ما رو از دو دلی در بیار چون می گم نکنه بازی دو تا پایان داشته باشه!!!
نه فکر نمیکنم پایان دیگه ای داشته باشه. تو هیچ سایت خارجی هم بهش اشاره نشده. اگه میتونی یه عکس از اون صفحه بگیر تا من سرچ کنم ببینم چیزی پیدا میکنم یا نه.
عکس بگیرم با چه فرمتی باشه و کجا آپ کنم؟
فرقی نمیکنه. Print Screen رو از رو کیبرد بزن و تو پینت پیست کن و تو این سایت اپلود کن: 8pic.ir
فقط موضوع جالبش اینه وقتی از گزینه Load Chapter رو این مرحله کلیک می کنی تو صفحه بارگذاری هیچ خبری از قسمت دوم و این حرفا نیست ولی وقتی یکم جلوتر بری و چند تا از در ها رو باز کنی اون موقع اگه بخوای دوباره بازی کنی این صفحه میاد کلا قضیه سر کاریه یا من زیاد حساس شدم!!؟
نه چیز خاصی نیست! زیادی حساس شدی!
سلام آقا حسین
من تازه بازیو تموم کردم و از اینجوری تموم شودنش شوکم.
دی ال سی CLASH IN THE CLOUDS اومده
میشه در بارش تحقیق کنی؟
صفحه اول برو در موردشون نوشتم
سلام .
یک نکته درباره بازی متوجه شدم که گفتنش حائز اهمیته .
در کل این تئوری دنیاهای موازی از یک نظریه کوانتوم فیزیک نشات گرفته که به طور کلی میگه : هر اتفاقی یا کنشی که رخ می دهد , در دنیایی موازی عکس ان کنش رخ داده است .
حال برگردیم به داستان بازی . بازی با این پیش فرض داستانو مطرح می کنه که هر اتفاقی که رخ داده این امکان وجود داره که در دنیایی دیگر رخ نداده بشه . حالا در پایان بازی که بوکر تصمیم به کشتن خود بعد از غسل تعمید می گیره , همه این برداشتو کردن که کامستاک از بین رفته . ولی هیچ کسی به این نکته توجه نکرده بود که کار بوکر خود به نوعی یک عمل یا اتفاق می باشد , و همان طور که در این دنیا توسط الیزابت ها کشته شد پس در دنیایی دیگر توسط الیزابت ها کشته نشده است . پس بوکری که در دنیایی موازی توسط الیزابت ها خودکشی کرده بود در دنیای دیگر این کار رو نکرده و زنده مانده و به نوعی کامستاک هنوز هم زنده می باشد !
ببخشید که یکم شلوغ پلوغ شد 🙂
بله شما راست میگید.
یکی از سوالای بی جواب بازی همینه
اولا خیلی خیلی ممنون از نویسنده عزیز بابت کار بسیار زیبای اون
ثانیا میشه گفت او لحظه لجظه حال بوده یعنی هیچ دنیای یا بعدی یا حالتی دیگه ای بعد از کشته بوجود نمی یاد که به اون ربط داشته باشه دیگه نه بوکری و نه کامستاکی بوجود می یاد یعنی تمام بعد ها و دنیاها به این لحظه ختم می شن (لحظه تاریخ ساز)…؟!
الیته یه سوال بود اگه نویسنده یه نظری بدن خوبه..
اما صحنه پایانی که بوکر در اتاق الی رو باز می کنه باز همه جیزو خراب می کنه و میگه :
what dies dead will die
یعنی این اتفاق ها دوباره رخ می ده و مثل یک حلقه می باشد..شاید شاید
نمیشه دقیق اظهار نظر کرد ولی به نظرم این جمله برای اینه که شک تو گیمرها بندازه و کلا داستان طوری بود که هرطور که بخوای میشه ازش برداشت کرد
آقا واقعا ممنون من داشتم سر داستان بازی روانی میشدم
مرسی دست شما درد نکنه
واقعا خوب بود
نوشته کاملی بود
ممنون
من یه چیزی نفهمیدم این کامستاکی که کشتیم همون که در همین بار 123م بود
همون بوکری بوده که در بار122م غسل داده شده بوده و تبدیل به کامستاک 123ومی شده؟
به نظرم داستان بازی خیلی مهمه ولی نه اینقدر پیچیده دیگه
دادا من الان خیلی به خودم فشار آوردم که جواب سوالت رو بدم ولی نتونستم. باید روش فکر کنم و دوباره اون داستان رو بیارم تو ذهنم که ترجیح میدم این کارو نکنم چون انرژی زیادی از آدم میگیره. من هرچی بلد بودم تو این مطلب نوشتم
کلا کامستاک منشا پیدایشش چجوری بوده؟
کامستاک در حقیقت همون بوکر هست که بعد از برگشت از جنگ پیشنهاد روحانی رو برای غسل دادن او قبول میکنه و تغییر میکنه و کلمبیا را بوجود میاره ولی بوکر پیشنهاد رو رد میکنه و تغییر نمیککنه و به زندگی مشقت بار خود ادامه میده
عاقا خلی ممنون عالی بووود.
یکی از دوستان بالاتر یه نکته خوبی گفته بود که یه جهانی وجود داشته باشه که توش الیزابت بوکر رو بعد از غسل نکشه! حالا توی اون صحنه غسل به نظرم تمام الیزابت هایی که ممکنه بعد کامستارک به وجود بیان بودن که بعد از کشتن بوکر دونه دونه ناپدید شدن اما اون الیزابتی که بوکر رو کشت ناپدید نشد! خواستم ببینم به نظر شما این خودش به این معنی نیس که کامستاک ممکنه هنوز وجود داشته باشه؟!!!
پ.ن: یه چارتا بازی دیگه این طوزی بسازن و گیمرا این طوری بیان بحث کنن فک کنم یه چنتا نظریه جدید تو فیزیک کوانتوم و جهان های موازی کشف میکنیم !! :v
سوالت بی جوابه. یکی از نکات تاریک داستانه که مشخص نیست. باید منتظر DLC داستانی بود تا ببینیم جوابی بهش می دن یا همینطوری بی جواب ولش می کنن
راستی Soroush یه سوالی درباره ی اهنگ تیتراژ گفته بود که اونو می تونه زمانی که برای بردن سلاح های chen lee بره و قبل از اینکه بوکر تبدیل بشه به قهرمان جنگ پیدا کنه
در کوچه ای که الیزابت یک tear باز میکنه که مواد غذایی برای مردم درست میشه یک کافه است که طبقه پایین ان یک گیتار است که با برداشتن ان الیزابت شروع به خوندن میکنه
راستی hossein code جون بوکر و انا این لینک Easter egg رو بزار
http://www.ign.com/wikis/bioshock-infinite/Easter_Eggs_and_Secrets
مزخرف ترین بازی دنیا بود :p اسکل اصن معلوم نبود چی به چی است 😀
یا شایدم شما نفهمیدیدی که چی به چی هست، نه؟
عاشق این نتیجه گیری جوونای ایرانی هستم! وقتی یه چیزی رو نفهمیدی یعنی اون چیز مذخرفه و هیچ کس نمیفهمه که چیه
سلام.واسه من یه سوال پیش اومده، اینکه بوکر اگر اون 122 بار قبلی اومده یعنی شکست خورده و کشته شده! پس چطور دوباره آوردنش؟شاید اون بوکر ها رو از 122 تا دنیای متفاوت آوردن؟و این جمله دختره رو بیار تا بدهی هات پرداخت بشه یعنی چی؟ یعنی گناهانت بخشیده بشه؟
بله، بوکرهای دیگه رو اوردن
اون جمله دختره هم مفصل تو متن توضیح داده شده
Easter Egg رو تو قسمت توجه درست کن!! 😀
برش داشتم کلا!
خسته نباشید. من اینو قبلا خونده بده ولی آلان برای این نظر دادم که بگم لطفا داستان BioShock Infinite Burial at Sea Episode 1 رو هم به ادامه این پست تون اضافه کنید و از اونجایی که کلا دو ساعتم بیشتر نیست کار راحتی است.
خیلی خیلی ممنون می شم اگه این کارو بکنید.
1 ماه دیگه بعد از امتحاناتم اضافه میکنم
سلام
من همین الان بازی تمام کردمو اومد دنبال داستان که بازهم مثل MetroLL سایت خوب شما بصورت کامل داستان بازی گفت
حالا اگه کامستاکی نیست و الیزابت , پس DLC های بازی چی که انگار در ادامه بازی هست و بزرگ شدن الیزابت
“”الیزابت بزرگتر شده است و بازی در شهر به زیر اب رفته Rapture به وقوع میپیوندد””
DLC رو هنوز بازی نکردم ولی حتما توضیح داده میشه تو این DLC…
آقا من یه سوال دارم:
وقتی الیزابت برمیگرده به دورانی که بوکر میخواسته غسل تعمید بکنه یا نکنه٬ شما میگی اگه اینجا بوکر کشته بشه ٬ تمام حالت های ایجاد کامستاک از بین میره.
ولی من فکر میکنم که خب هنوز یه دری به گذشته بوکر وجود داره مثلاً ۱۰ سالگیش.
اون بزرگ میشه و بازم به جایی میرسه که انتخاب کنه که بوکر بشه یا کامستاک
.اگه این بوکر ۱۰ ساله روهم بکشیم .باز هم مثلاً یه بوکر ۵ ساله وجود داره که باز بزرگ میشه و باز اون تصمیم میگیره که بوکر بشه یا کامستاک.
و این لوپ هیچ وقت تموم نمیشه.یعنی اگه آدم و حوا رو هم بکشیم٬ باز هم بوکر بوجود میاد و یه زمانی تصمیم میگیره که بوکر بشه یا کامستاک
این سوال منو درگیر کرده.
من هنوز سوال زیاد دارم
اصلا نمیفهمم
ینی اگه هرچی به عقب برگردیم و تمام اجداد بوکر رو هم بکشیم٬باز بوکر به دنیا میاد و تصمیم میگیره که کامستاک بشه یا بوکر و این لوپ هیچ وقت پایان پذیر نیس.
سلام به همه
همین الان بازیو تموم کردم و با اینکه توضیحات رو خوندم ولی یه سوال برام مونده، فقط به خاطر این سوال عضو شدم، خواهشا جوابمو بدید وگرنه مسئول روانی شدن من هستین 🙂
1- آیا در آخر همه الیزابت ها ناپدید میشن یا اینکه الیزابتی که همراه بوکر بوده باقی می مونه؟
2- طبق گفته هاتون پس اگه بوکری که غسل نکرده زنده می مونه سکانس پایانی هم آنا توی گهواره است پس دیگه چرا صفحه سیاه میشه و تصمیم گیری رو به عهده گیمر می ذاره؟
3-این DLC که بیرون دادن (Burial at Sea) گره ای رو از داستان باز می کنه یا نه؟
خواهشا اگه می تونید جوابمو بدید چون بعد از دیدن سکانس پایانی حالم بدجور به هم ریخته.
من اون موقع اونقدر بهش فکر کردم که روانی شدم. الانم نمیخوام به مغز خودم فشار بیارم!!
1. همه ناپدید میشن.
2. ایینو نمیتونم الان فکر کنم دربارش!!
3. بله ولی فعلا خودمم بازیش نکردم و صددرصد به داستان مربوطه
ویرایش
ببخشید یه سوال نه 3 تا سوال!!!
یعنی بگم خدا از این Ken Levine نگذره که باعث شده به کل هنگ کنم D-:
سلام
امیدوارم زیاد دیر نشده باشه و جوابمو بدین.
وسطای بازی این دو قلو ها دوتا جمله میگن که خیلی بنظرم جالب بود
lives , lived , will live
dies , died , will die
میشه بگین تفسیرش چی میشه؟؟؟؟
ممنون.بازیش خیلی قشنگ بود.
عالی بود . جدا اگه این مطلبو نمیخوندم انقدر سوال داشتم شب خوابم نمیبرد . واقعا دمت گرم
عزیز هر چه سریعتر اگه ممکنه این dlc ها رو هم به ثمر برسوند…!
میدونم خیلی دیره :دی ولی تازه تمومش کردم !!
اعصابم خیلی به هم ریخته و زمین و آسمونو به هم ریختم تا اپیزود های دی ال سیشو بگیرم :((
یکی از بهترین داستان های عمرم !!!
اصلیت داستانوفهمیده بودم ولی کارتون واقعا درسته !!
حتی اگه ترجمه کرده باشین که میدونم نکردین !!!
ولی من چند تا سوال دارم که امیدوارم اگه تونستین بهم جواب بدید :
1-بوکر که سالها پیش آنا رو به کامستاک داده بوده پس دیگه چه قرضی مونده که لوتس ها میگن ؟؟؟؟
2- کامستاک که عقیم شده و بچه دار نمیشده ..
پس لیدی کامستاک نمیتونه مادرش باشه ..
پس مادر آنا دوویت کیه ؟؟
3- بنظرم یه جای داستانو اشتباه نوشتین (به نظرم) :
نوشتین وقتی الیزابت میبینه مختصات پاریس نیست با آچار فرانسه میزنه تو سر بوکر …
در حالی که اگه دقت کنین وقتی تو الیزابت میفهمه که کامستاک و سانگبرد و بقیه داستان چی بوده به بوکر میگه که : چرا انگشتم این شکلیه .. چرا این همه وقت هیچ کس به من هیچ چی نگفته .. جواب این سوالا رو کامستاک باید بدونه ” یعنی این که الیزابت نمیخواسته بره پاریس . بوکر میخواسته ببردش ولی الیزابت میخواسته از کامستاک دلیل قدرتهاشو بپرسه برای همین اواخر بازی که میریم پیش کامستاک الیزابت از کامستاک میخواد حقیقتو بگه …
بوکر به خاطر قرض هایی که به خاطر قمار داشت مجبور میشه برا اینکه قرض هاش رو پرداخت کنه درخواست رابرت لوتس (همزاد روزالیند لوتس تو بعد بوکر) رو قبول کنه و در ازای پرداخت قرض هاش حاظر میشه بچش یعنی انا رو به رابرت لوتس بفروشه که دقیقه های اخر پشیمون میشه و میره که بچه رو از رابرت پس بگیره که تو همین موقع داشته بچه رو به بعد دیگه منتقل میکرده و طی درگیری که پیش میاد موقع ورود به بعد کامستاک انگشت کوچیک انا نصف میشه یکی تو بعد بوکر یکی تو بعد کامستاک (البته تو dlc دفن شده در دریا یه بعد دیگه ای رو میبینیم که ایندفعه سر انا بین دو بعد قرار میگیره و میمیره و کامستاک برا اینکه انا رو نجات بده برمیگرده به سال 1950 تا با استفاده از تکنولوژی رپچر دوباره انا رو زنده کنه و بخشی از وقایع dlc این داستان رو روایت میکنه) و بعد هم که بوکر دچار عذاب وجدان شدیدی شده اسم انا رو روی دستش به صورت مخفف AD تتو میکنه تا هیچوقت فراموشش نکنه.
اسمی از مادر انا دوییت برده نشده و فقط تو بخشی از بازی الیزابت از بوکر میپرسه تو ازدواج کردی یانه بوکر میگه مرده و بحث رو عوض میکنه,
لیدی کامستاک بچه دار نشد به خاطر عقیم بودن کامستاک و وقتی هم که کامستاک انا رو از بعد دیگه میاره لیدی کامستاک فکر میکنه این بچه حاصل رابطه نامشروع کامستاک با روزالیند لوتس هستش و اون رو حروم زاده خطاب میکنه و کامستاک هم برای اینکه گند این موضوع درنیاد لیدی کامستاک رو میکشه و اون رو به گردن خدمت کار سیاه پوستش یعنی دیزی فیتزروی میندازه و بعد هم میگه که الیزابت (همون انا) فقط شش هفته در رحم مادرش بود و به دنیا اومدن الیزابت یک معجزه بوده و بعدش هم که از الیزابت تو برج فرشته کلمبیا نگهداری میکنه و اونجا ازمایشاتی توسط روزالیند و رابرت روی الیزابت انجام میگیره و وقتی به قدرت الیزابت برای باز کردن بعدهای جدید (چه این بعدها وجود داشته باشن چه نداشته باشن) پی میبرن سایفون رو برای محدود کردن قدرت الیزابت میسازن و بعد هم که روزالیند و رابرت میفهمند که کامستاک از اونها سو استفاده کرده سعی میکنند خطا هاشون رو درست کنن که کامستاک فینک رو میفرسته که سایفون رو خراب کنه و این دوتا رو از بین ببره که باعث میشه رابرت و روزالیند قدرتی شبیه به الیزابت پیدا کنند و ادامه ماجرا که میرن سراغ بوکر…… .
مقاله عالی ای بود و بعضی از ابهاماتم رو در مورد داستان برطرف کرد,
ولی هنوز متقاعد نشدم با کشته شدن بوکر دوویت غسل کرده بعد از wounded knee همه کامستاک ها از بین میرن اصلا تو اون رودخونه خود بوکر دوییت اصلی میمیره چون الیزابت رو میشناخت و بوکر دوییت غسل کرده رو نکشتیم؟
یا اصلا چرا وقتی از بعدی وارد بعد دیگه میشیم خاطرات بعد اول تو بعد دوم وجود ندارن ولی با این حال هم الیزابت و هم بوکر همه چیز رو به یاد دارن ولی خاطرات بعد دوم رو به یاد نمیارن و خوندماغ میشن؟ (شاید اون بعدها یی که باز کردیم اصلا وجود نداشتن و خود الیزابت این بعدها رو بدون اینکه بدونه با خاطرات قبلی به وجود اورده باشه و شاید دلیل به یاد اوردن خاطرات بعدهای قبلی همین باشه؟! ) شاید هم اصلا اشتباه کرده باشیم و شخص وقتی وارد بعدی دیگه میشه خاطرات همزاد خودش رو تو اون بعد نمیتونه به یاد بیاره و خوندماغ میشه چون جای همزادش زندگی نکره که اون خاطرات رو داشته باشه ولی خاطرات بعد خودش رو باید به یاد بیاره چون به جای خودش زندگی کرده؟
داستان dlc های بازی رو هم اگه بزارید عالی میشه با اینکه کلی از ابهامات رو برطرف میکنه ولی باز هم نکات ریزی داره که به دانش زبانی قویتری احتیاج داره؟
سلام.
من نسخه های بیوشاک + تمام دی ال سی ها رو بازی کردم.ولی در نسخه infinte کاملا گیج شدم.نظرات انقدر زیاد هست که نمیشه همه رو خوند.
چندتا سوال دارم،ممنون میشم پاسخ بدین.
1.الیزابت دختر دویت بود؟
2.آنا همون الیزابت بود؟
3.دویت همون کامستاک بود؟
4.این که در یک جهان دویت بود در جهان دیگر کامستاک بود یعنی چی؟!
5.در آخر دویت یک در رو باز میکنه و میگه آنا!این یعنی زمان به عقب برگشت؟ و آنا رو پس نداده؟
در دی ال سی قسمت 1:(اگه بازی کرده باشید)
1.الزابت چرا اومد به رپچر؟
2.این اتفاق بعد از اینه که الیزابت همه چیز رو نشون دویت میده؟(پایان Main story)؟
3.الیزابت صبر میکنه تا اون little sister بمیره اون داخل و اجازه میده که دویت بدست یک بیگ ددی کشته بشه!چرا؟چرا میذاره که دویت بمیره و یک جورایی اون دختر بچه رو طعمه میکنه؟
در دی ال سی قسمت 2:(اگه بازی کرده باشید)
1.الیزابت جنازه خودش رو پیدا میکنه!اون همراه دویت کشته شد؟
2.این الیزابت که انگشتش سالمه چجوری اومد؟توسط چه کسی؟
3.هدف اون خواهر برادر چی هست که در همه جا هستند و به الیزابت کمک کردند؟
4.الیزابت در آخر چرا میمیره!با اینکه میدونه آلتر میکشش بازم کمکش میکنه!!
5.در آخر بازی نشون میده که الیزابت از یک در داره نگاه میکنه.در اونجا پایان بازی Bioshock نسخه اول(2008 فکرکنم) را نشون میده!!چی شد یعنی؟!!
مرسی
من به جای خوندن این میشینم بازی رو تموم میکنم !!!!
مرسی واقعا عالی بود !! همه سوالامو گرفتم
سلام
در قسمتی از بازی کنار قبر lady Comstock یه مقبره ی دیگه هم هست در اونو چطور باز کنیم؟
وقتی که میخایم الیزابت رو ازاد کنیم از جایی که تو اول بازی زندانیش کردن یه اوتاقی هست که توش اپ گرید و … هست چطور برید داخل اونجا؟
تو رو خدا اگه کسی بلده بگه واسم خیلی مهمه که بازیو کامل تموم کنم
منتظر جواب هاتون هستم
عااالی بود. فقط این DLC هاش به کلی گیجم کرد موندم تو داستان که چی شد!
سلام
ببخشید دیگه خیلی دیره ولی یه سوال ریز:
چرا چند بار لوتس ها جلومون ظاهر میشن و دو فعل مردن و زندگی کردن رو به انگلیسی صرف میکنن؟
ممنون
توی متن توضیح داده شده بگردید می فهمید.
شما که این قدر سایت خوبی دارین داستان بازی ها هم جامع وکاملا هستن چرا فقط یه تعداد کمی از بازی ها رو داستاناشونو نوشتین این همه بازی جدید داره میاد خوب بی زحمت داستان اونارم بنویسیم بازی هایی مثل battlefield:hardline
GTA V – L.A.NOIRE – batman – ewil whitin ,…..
واااااااااااااااای بازی رو مخ تر از این ندیده بودم . ایی سری بازی بیوشاک واقعا داستان قوی ای دارند . دمت گرم من بازی رو بازی کردم و کلا چزیزی نفهمیدم . خیلی ممنون
سلام ،دمت گرم که گیجی ما رو تو نسخه infinite حل کردی ولی دوباره تو dlc بازی ما گیج تر شدیم .نمیخوای dlc رو تحلیل کنی؟؟؟
اقا این قسمت باید چ کار کنی.
میرسی به یه در که بسته است و وقتیN رو برای مسیر میزنی هی به سمت در بسته اشاره میشه و نوشته میاد
return and power up the Gonaldo
ممنون کارت حرف نداره فقط یه سوال داشتم کلا چند تا نسخه از بازی بایوشاک منتشر شده
سایت خیلی خوبی دارید …
مقاله و همچنین سایتتون عالیه
ولی حیف که دیگه آپدیت نمیشه!
Tnx a lot .That’s very good.
دستتون درد نکنه عالی بودفقط ببخشید می خواستم بدونم مجموعه سری بازی bioshock infinite: burial at sea چی هستش ممنون میشم جواب بدین
سلام. عالی بود ممنون. میشه داستان بخش bioshock infinite: burial at sea قسمت اول و دوم رو بذارین؟
بنظر من اون آدم که در اول بازی در فانوس مرده و یه نوشته رو گردنش هست که نوشته ما رو نا امید نکن بوکر قبلیه که ناموفق بوده و مرده است .
کل بازی یک طرف
اون تیکه بازی که کامستک دعا میخونه
آمین میگه
بعد زن آمین میگه خودش رو آتیش میزنه یک طرفه دیگه
کلی تیکس به این ملت مشنگی که خودشون رو منفجر می کنند برن بهشت
ممنون یه سری ابهاماتی که پیش اومده بود برطرف شد
یه سوال مونده هنوز: چرا بوکر در اول بازی آنا رو یادش نمیاد؟ مگر این بوکری نیست که آنا رو فروخته و 20 سال به خاطر اینکارش متاسف بوده و رو دستش نوشته AD؟ پس چرا یادش نمیاد این جریان رو؟؟!
مقاله عالی بود فقط اگه میتونید داستان burial at sea رو هم قرار بدید با تشکر
ممنون خیلی مفید بود
بسیار بسیار عالی و کامل بود.
توی عمر گیمریم تا حالا هیچ نقدی مثل این نخونده بودم.
ممنون
سلام امیدوارم کسی که این متنو نوشته نظرمو بخونه
میخواستم یه خسته نباشید بگم به کسی که این رو نوشته نمیدونم چجوری ازش تشکر کنم وقتی من این نظرو مینویسم سه سال از انتشار بازی و اولین باری که بازی رو بازی کردم میگذره ولی من اون موقع حماقت بزرگی کردم و بازی رو تا اولاش رفتم و خسته شدم و پاکش کردم و بعد سه سال دنبالش نرفتم.
امشب من بعد سه سال بازیو که مجددا چند روز میشد نصب کردم تموم کردم و محو گیم پلی فوق العادش شده بودم ولی تصورم از داستان بازی یه چیز دیگه بود تا اینکه این متن بی نقص رو خوندم و بیشتر ابهاماتش برام برطرف شد. انشاالله هرجا هستید موفق باشید و پاینده . راستش bioshock infinite یک سری نسخه های تکمیلی داره که داستان بازیرو ادامه میده . قراره کل مجموعه bioshock چه از سری های اصلی چه از دی ال سی ها یک نسخه به اسم bioshock collection بیاد که همرو تو یک نسخه ریمستر کرده .
بازم تشکر میکنم و خوشحال شدم فضایی محیا شد که بتونم راجع به این بازی تکرار نشدنی و حیرت انگیز نظرمو بگم و ممنون از سایت خوبتون….. خدانگهدار.
Pas oon parandeh felezieh gir Dade bood be Elizabeth chi bood?
کاش کاش کاش داستان burial at sea نسخه ی اول و دومش رو هم میذاشتین…..
عالی بود
من تازه بازی تموم کردم و دمتون گرم
کاش سایت به کارش ادامه میداد
سلام من فقط یک سوال دارم اینکه الیزابت ها که بوکر رو میکشن یعنی پدرشون و می کشن پس الیزابت چطوری متولد میشه یعنی الیزابت هم نابود میشه؟
آقا فهمیدم نمی خواد جواب بدی ممنون از توضیح درباره کل بازی واقعا داشتم خودم و می خوردم که اخرش چی شد. راستی یه سوال نمی دونی بازی کالافدیوتی جوخه اشباه دو کی وارد بازار میشه یا یه پیش بینی برای بعد از این که ررک لوگان و میبره بعدش ممکنه چه اتفاقی بیوفته حتماً یه پیش بینی کن ببینم پیش بینیت چیه.
داش سلام من اونجای هستم که میزنه مچسمه رو مینداز اون پرنده بزرگ میاد بعد میپرم پاین چی کنیم
ناموسن جواب بده
دوستانی که سه گانه بایوشاک رو بازی نکردن توجه داشته باشن: بعد از بازی این فرنچایز دنیای گیمریتون به دو دسته تقسیم میشه 1. قیل بایوشاک 2. بعد از بایوشاک . مسلما بعد از این بازی به خودتون میگین “وای خدای من چرا قبلا این بازی رو انجام ندادم” دیدتون کلا به بازی های ویدیویی تغییر میکنه . کلا یه انقلاب تو دنیای گیمریتون اتفاق میفته و حسرت میخورین که شاید تا ابد هیچ بازی مثل بایوشاک رو نبینین که احتمالا با کنار کشیدن آقای لوین سازنده بازی همینطور هم میشه. پس توصیه میکنم این 3 گانه رو بارها و بارها بازی کنین و بهتون قول میدم اصلا خسته نمیشین چون هر بار یه تجربه جدیده .
با سلام و ممنون از توضیح کاملتون. تازه بازی رو تموم کردم وعالی بود. اصلا به فکرمم نمیرسید که کامستاک همون بوکر هستش
سلام ممنون از توضیحات خوبت.
سوال: اون زنه که الیزابت رو شناخت کی بود؟
دقیقا قبل از اینکه یاره با چاقو بزنه رو دست بوکر..
درود
من 7 سال پیش داستان این بازی رو تو سایتت خوندم ( بالاخره امسال تونستم این بازی رو تهیه کنم ) کل سری رو تموم کردم + DLC ولی الان یه سوال برای من به وجود اومده اینکه داخل DLC قسمت 3 بازی bioshock infinite در نهایت الیزابت قدرتش و از دست میده و میمیره البته حوادث نسخه 1 رو همش رو پیش بینی کرده بودش. الان یعنی تمام الیزابتا میمیرن؟ پس اونی که تو پاریس بود چی بودش؟ فقط یه رویا؟
میدونم احتمالش 1 درصد که باز به سایتت سر بزنی ولی اگه احیانا باز برگشی لطفا جواب بده من هر روز سایت رو چک میکنم O_O
زنده اید؟
با سلام.
با تشکر از عوامل سایت که مقالهای به این کاملی برای ما تدارک دیدند.
فقط یک سوال: یعنی ما برای هیچی بازی میکنیم؟ چون اونطور که من فهمیدم بوکر آخرش میمیره! البته بوکر اصلی هستش ولی این بوکر میمیره. نه؟
ولی داستان به این رومخی و عالی و جذاب نخونده بودم.
سپاس گذارم